تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت
لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت
جلوه گر ز آیینهٔ نقصان شود حسن کمال
تا به سروستان شدی کار قدت بالا گرفت
در فغان چون کوهسار آمد ز درد ناله ام
پنجهٔ بیداد دل تا دامت صحرا گرفت
دانه یاقوت می ریزد سرشک از دیده اش
هر که کام دل از آن لعل قدح پیما گرفت
تا نسیم آورد بوی لیلی ما را به دشت
گل چو نقش پا به پیشانی ره صحرا گرفت
انبساط خاطرت را غنچه سان آماده باش
گر دلت امروز از اندیشهٔ فردا گرفت
بسکه از پا تا سرش جویا دو رنگی ظاهر است
سرو قدش باج از شاخ گل رعنا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهها و استعارهها، زیباییهای ظاهری و عشقی عمیق را به تصویر میکشد. معشوقی که با سرو و لالهها مقایسه میشود، باعث احساس شگفتی و زیبایی در دل شاعر میشود. او همچنین از درد و فراق خود سخن میگوید و از نوسانات عاطفی و اندیشههای مربوط به آینده خبر میدهد. در نهایت، زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دل شاعر به نوعی از تنوع و پیچیدگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی چهره آن سرو خوشنما را برداشت، لاله به خاطر شرم از رنگ قرمز لبانش، راهی صحرا شد.
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال در آینهی نقص خود را نشان میدهد، و هنگامی که به دشت سروها وارد میشوی، قامت تو بهویژه بالا و باریک میشود.
هوش مصنوعی: نالهام مانند صدای کوهها به خاطر درد بلند شده و به دل سختی که دارم، چنگ زده است و این احساس، همه جا را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از می لعل (شراب قرمز) بهرهمند شده و دلش شاد شده، اشکهایش همچون دانههای یاقوت بر روی صورتش میریزد.
هوش مصنوعی: نسیم به سراغ ما میآید و عطر لیلی را به دشت گل میآورد، درست مانند ردپایی که بر پیشانی راه صحرا نقش بسته است.
هوش مصنوعی: اگر امروز دلت به خاطر فکر کردن به فردا ناراحت است، خودت را آماده کن تا با شادی و امید، مانند غنچهای در بهار، دلت را شاد کنی.
هوش مصنوعی: او به قد و قامتش خیلی میبالد، بهگونهای که از سر تا پا، در ظاهر به دو رنگی و زیبایی جلوهگری میکند. قامتش مانند سرو است و زیباییاش، همانند گل، او را ارزشمند و خاص میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
[...]
ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.