حاجت هر که گذشت است ز حاجات رواست
دست برداری اگر از سر خود دست دعاست
مهر رویش به دل افزود زپهلوی دو زلف
عکس مه چون دوشبه گشت در آیینه دوتاست
مسلک عشق بود هادی ارباب طلب
جاده هم راهروان را ره و هم راهنماست
نوبهار است و دل بی سر و سامان مرا
چهچه بلبل و خندیدن گل برگ و نواست
ما که چون غنچه زبان و دل ما هر دو یکی است
از تو ای شوخ به ما طعن دو رنگی رعناست
زهر قاتل به مناقش شکرناب شود
هر که او ساخته با عالم تسلیم و رضاست
شکر و صد شکر که چون گرد یتیمی گهر
کلفتی برد اگر ره به دلم عین صفاست
روشن از اشک بود دیدهٔ عاشق جویا
چشم حیرت زدهٔ آینه را آب جلاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به عشق و محبوب میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که هیچ حاجتی از محبوب غیرمستجاب نیست و دعاهایی که از دل میآیند، به نتیجه میرسند. عشق را به عنوان راهنمایی برای جستجوی معشوق وصف میکند و به زیباییهای بهار و شادابی آن اشاره میکند. شاعر از دوگانگیهای عشق و چالشهایی که با آن روبروست، سخن میگوید و به تحولی که عشق در او ایجاد کرده، میپردازد. در نهایت، او به شکرگزاری از این احساسات عاشقانه میپردازد و میگوید که چشمانش به عشق و حیرت پر شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خواستههای خود گذشت، درخواست او قبول میشود. اگر از خودخواهی دست برداری، دعا و درخواست تو مستجاب خواهد شد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او در دل من احساس محبت را بیشتر کرد، و همچنان که دو زلفش در کنار هم به چشم میآید، چهرهاش در آینه مثل میشود.
هوش مصنوعی: روش عشق، هدایتکننده کسانی است که در جستجوی حقیقت هستند؛ این راه نه تنها مسیر را به آنها نشان میدهد، بلکه به آنها راهنمایی نیز میکند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و دل من بی قرار است، صدای خوش بلبل، خندههای گل، و آهنگ زندگی همه جا را پر کرده است.
هوش مصنوعی: ما که مثل غنچهای هستیم، دل و زبانمان یکی است. تو ای عزی، از اینکه ما را به دو رنگی متهم میکنی، خندهات زیباست.
هوش مصنوعی: هرگز زهر کشنده نمیتواند به من آسیبی برساند، اگر کسی با دلی پر از تسلیم و پذیرش به زندگی نگاه کند.
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم که زندگی به من نعمتهایی همچون زیبایی و صفا داده است، حتی اگر در مسیر زندگی با سختیها و ناملایماتی مثل یتیمی مواجه شدهام.
هوش مصنوعی: چشم عاشق به خاطر اشکهایش روشن است و چشم حیرتزده آینه به دلیل نوری که از آن میتابد، درخشندگی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.