گنجور

 
جویای تبریزی

چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من

کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من

به نیروی محبت کرد صید خویشتن دل را

بسان دام ماهی هر قدر دامن کشید از من

چنان هر قطره خون دیده ام بر خاک می غلتد

که شد صحرای امکان محشر چندین شهید از من

چرا در عالم دیوانگی نازم ز تنهائی

که وحشت رام من گردید اگر الفت برید از من

همین دل را نه تنها منصب بی طاقتی باشد

که هر عضوی جدا در خون حسرت می تپید از من

شبیه صفحهٔ تصویر گردد پردهٔ گوشش

به یاد عارض او ناله ای هر کس شنید از من

غرور حسن و بیباکی و استغنا و ناز از تو

نیاز و احتیاج و عجز و زاری و امید از من

دلم در دست ناز اوست لوح مشق معشوقی

به هر کس سرگردان شد، انتقام او کشید از من

ز روی غیر چشم لطف جویا بر نمی دارد

نمی دانم نگاه نازپروردش چه دید از من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من

که جز درد و بلای عاشقی چیزی ندید از من

بود بر هر سر ره دردمندی واقف حالم

که در عشق و جنون بر هر دلی دردی رسید از من

نگردد رام اگر چون سگ دهم جان در وفاداری

[...]

میلی

محبت ز اضطراب دل، پشیمانی کشید از من

گر از من راست پرسی، عشق روز خوش ندید از من

رضی‌الدین آرتیمانی

مه نامهربانم بی‌گنه دامن کشید از من

چه بد کردم، چه بد رفتم، چه بد گفتم چه دید از من

سخن میرفت از بیگانگان، از خویشتن رفتم

باین ترتیب درس آشنائی را شنید از من

بخود بیگانه‌تر امروز دیدم آن ستمگر را

[...]

نظیری نیشابوری

بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من

گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من

عنایت‌های پنهانیش را گویم معاذالله

به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من

خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را

[...]

عرفی

خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من

تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید ازمن

خوش آن ساعت که هرگز بر مراد ما نبود، اما

نصیحت های بی تابانه گاهی می شنید از من

خوش آن غیرت که می افزود بیدادش اگر گاهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه