گنجور

 
جویای تبریزی

روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود

شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود

روز عاشق تیره زآن گیسوی پرچین می شود

خواب سخت از طول این افسانه سنگین می شود

خون خود ریزد گلستان بی بهار جلوه اش

پنجهٔ گل دور از آنرو دست گلچین می شود

زینت هنگامهٔ ناز از نیاز عاشقست

بزمش از پرواز رنگ ما به آیین می شود

دلبری را شوخیی در ضمن تمکین لازم است

با تبسم ناز چون آمیخت رنگین می شود

گر شوم جویا به باد زلف او پیمانه نوش

ساغر می در کفم چون نافه مشکین می شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سیف فرغانی

عشق هرجا رو نماید کفرها دین می شود

ور تو روی ازوی بتابی مهرها کین می شود

از حریم وقت او بیرون بود اسلام وکفر

آن قلندروش که اورا عشق تو دین می شود

تخت دولت می نهد در هند دین احمدی

[...]

صائب تبریزی

آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود

در نگین دان دانه یاقوت رنگین می شود

می شود ناز و غرور نیکوان از خط زیاد

وحشت آهو فزون گردد چو مشکین می شود

شوخترشد چشم مست یار در دوران خط

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه