گنجور

 
صائب تبریزی

که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟

که ریشه از صف مژگان به هر جگر دارد

مرا کشیده به زنجیر نازک اندامی

که پیچ و تاب سر زلف در کمر دارد

ز بس که محو شدم در نظاره قاتل

نشد که زخم من از تیغ آب بر دارد

ز برق و باد قدم وام کن به سیر چمن

که نوبهار ز هر برگ بال و پر دارد

ز کام هر دو جهان آستین فشان گذرد

دل رمیده ما تا چه در نظر دارد

ز سست عزمی خود ما به خضر محتاجیم

و گرنه سیل چه حاجت به راهبر دارد

مشو به تافتن رو، ز خصم کجرو امن

هدف ز پشت کمان بیشتر خطر دارد

خطر ز راهزنان کمترست پیرو را

که پیش روی خود از رهنما سپر دارد

مکن ز بستگی کار خویش شکوه که نی

به قدر بند درین بوستان شکر دارد

مگر فتد به غلط سیل را به اینجا راه

وگرنه کیست که ما را ز خاک بردارد

رسید سرو ز بی حاصلی به آزادی

کدام نخل برومند این ثمر دارد؟

ز قرب سیمبران کاهش است قسمت ما

که در گداز بود رشته تا گهر دارد

درآ به عالم آب از جهان هشیاری

که هر حباب در او عالم دگر دارد

از شب دگران راست یک سحر صائب

ز آه سرد شب ما دو صد سحر دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

هوای دوست مرا در جهان سمر دارد

به هر دیار زمن قصه دیگر دارد

ز بوته دل رویم همی کند چون زر

ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد

ز بار انده هجران ضعیف قد تو را

[...]

اثیر اخسیکتی

امید وصل غم روز هجر چون شب شمع

ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد

امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان

که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد

بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند

[...]

مجد همگر

خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد

که کار من زغمش روی در خطر دارد

خبر ندارم در عشق او ز کار جهان

ولی جهان ز من و کار من خبر دارد

همه فسانه عالم مرا فرامش گشت

[...]

سعدی

کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق

دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد

[...]

امیرخسرو دهلوی

کسی که شمع جمال تو در نظر دارد

ز آتش دل پروانه کی خبر دارد

ز مرهمش نشود سود دردمندی را

که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد

ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه