خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم
نگاه ناز به دوش برده از هوشم
اسیر عشق توام لب به ناله نگشایم
چو غنچه در بغلم آتش است و خاموشم
به روی کار خود از گریه می دهم آبی
بهار عنبرم از اشک خویش در جوشم
هرگز نشد به ساغر می آشنا لبم
چون جام گل ز خون دل خود لبالم
بی اختیار همچو لب زخم می شود
در وصف تیغ ابرویت از هم جدا لبم
در کام خواهش لب لعل تو جا گرفت
از ساعتی که شد به لبن آشنا لبم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق به معشوق است. شاعر خود را اسیر عشق میداند و از حسرت و اندوه ناشی از این عشق صحبت میکند. او به زیبایی نازکدلان و چشمان معشوق اشاره میکند و بیان میکند که چگونه چشمهای معشوق او را دیوانه کرده است. همچنین، اشک و غم ناشی از این عشق را با بهاری پر از عطر و شادابی مقایسه میکند. در نهایت، شاعر از ارتباطی عمیق و ناگزیر با معشوق سخن میگوید که به طرز زیبا و غمانگیزی بر لبهایش تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: علامت خیالی که از چشم تو به دست آمده، مرا به حال بیخودی کشانده است و نگاه ناز تو اینقدر تاثیرگذار بوده که همهی هوشیاریام را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: من به عشق تو گرفتار شدهام و نمیتوانم چیزی بگویم. مثل غنچهای که در آغوشم شعلهای خاموش وجود دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر کارم، اشکهایم را به اینکه از شادابی و طراوت بهار بر اثر گریه میریزم، تشبیه میکنم.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم با ساغر شراب آشنا شوم، مانند جامی که از خون دل من پر شده است.
هوش مصنوعی: بدون اختیار، مانند زخمی بر لب، در توصیف تیغ ابرویت، لب من از هم باز میشود.
هوش مصنوعی: از زمانی که لبهای معشوقهام با شراب آشنا شد، آرزوی نزدیک شدن به آن لبها در دل من نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.