گنجور

 
جویای تبریزی

بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل

روبد ره جولان تو با موج صفا گل

لخت جگر آویخته در دامن آهم

یا از چمن آورده برون باد صبا گل

بستان ز کفم ساغر می گر همه درد است

کز آب گل آلود نیفتد ز صفا گل

هر شب که بخوابیم هماغوش خیالت

چون غنچه کند یاد تو در بالش ما گل

افروخته رخساره اش از جوش خجالت

تا چهره شد نقش کف پای تو با گل

در باغ ز رخسار چو برقع بگشایی

آیینه ز هر برگ دهد روی نما گل

جویا چو ببیند به چمن مصحف رویش

بی خواست براند به زبان نام خدا گل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل

سرپیش فکنده است به تقریب حیا گل

کو فرصت دلجویی مرغان گرفتار

خاری نتوانست برآورد ز پا گل

یکرنگی عشق است که از خاک برآید

[...]

بیدل دهلوی

ای فرش خرامت همه‌جا چون سر ما گل

در راه تو صد رنگ جبین ریخته تا گل

گلشن چقدر حیرت دیدار تو دارد

در شیشهٔ هر رنگ شکسته‌ست صدا گل

شبنم صفت از عجز نظر هیچ نچیدیم

[...]

حزین لاهیجی

رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل

باغ از گره غنچه دهد روی نما گل

در انجمن صحبت ما باغ و بهاریست

خاموشی ما غنچه، سخن سازی ما گل

بردار نقاب از رخ و بخرام به گلزار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه