در زنگ ابر هر قدر آیینه هواست
چشم و دل صراحی و پیمانه را صفاست
روشن ز شمع بزم بود اهل دید را
کاخر به چشم می رود آنکس که خودنماست
خواهی به مدعا رسی از مدعا گذر
زشت است مدعای تو گر ترک مدعاست
ناحق به خاک ریخته ای خون عیش را
قاضی میان ما و تو ای محتسب، خداست!
جویا فریب چشم سخنگوی او مخور
کس از زبان آن مژه نشنیده است راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و خوشی زندگی و نگاهی انتقادی به خودنمایی و ادعاهاست. شاعر به تشبیه آینه و صراحی اشاره میکند و میگوید برای کسانی که دیدی روشن دارند، زیبایی در این دنیا واضح است. او به کسانی که میخواهند به آرزوی خود برسند، هشدار میدهد که نباید به ظاهر توجه کنند و باید از ادعاهای نادرست دوری کنند. همچنین، او بر لزوم پاسخی از خدا به تخلفات اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که سخنان فریبنده چشمان زیبا اغلب دروغین هستند و نباید به آنها اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: در فضای ابری و بارانی، زیباییهای طبیعی و حسی که در هوا وجود دارد به اندازهٔ یک آینه خود را نشان میدهد. چشمی که به این مناظر نگاه میکند و دل آرامی که آنها را درک میکند، مانند ظرفی پر از زلالی و زیبایی است.
هوش مصنوعی: آشکار است که در محافل نورانی، کسانی که قادر به دیدن هستند متوجه میشوند که در نهایت، فردی که خود را به نمایش میگذارد، در دید دیگران ناپدید خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر خواستهات این است که به هدف خود برسی، باید از ادعای خود عبور کنی، زیرا ادامه دادن به این ادعا وقتی که خودت به آن عمل نمیکنی، ناپسند است.
هوش مصنوعی: ای محتسب، قاضی واقعی در میان ما و تو خداست! تو بیدلیل شادیها را به خاک ریختهای و این ناحق است.
هوش مصنوعی: بهخاطر زیبایی و فریبندگی چشمان او، فریب نخور. کسی چیزی از زبان آن مژه نشنیده است، چون او فقط با نگاهش صحبت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.