گنجور

 
جویای تبریزی

هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد

آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد

کفر و دین را امتیازی نیست در بازار عشق

این ترازو خاک را با زر برابر می کشد

در پی عرض هنر هرگز نباشد اهل دل

همچو تیغ آیینه کی منت زجوهر می کشد

می کشد از رشک آن رخسار و ابرو مهر و ماه

آنچه زان داندان و زان لب شیر و شکر می کشد

با قلندر مشربان ای محتسب دشمن مباش

آه ازان هویی که شبها از دلی سر می کشد

چشم داغ دل به ذوق دیدنت مانند شمع

از شکاف سینه هر دم گردنی بر می کشد

چون توانم آه را بال و پر پروانه داد

گر کشم جویا نفس آن شوخ خنجر می کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

در سر مردان غم عشق تو معجر می‌کشد

زاهدان را در خرابات قلندر می‌کشد

هشت راه از کعبه وصل تو تا زر می‌رود

چار حد از خامه عشق تو تا سر می‌کشد

نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک

[...]

ابن یمین

ترک من بر سطح مه خطی مدور می‌کشد

دور بادا چشم بد الحق که در خور می‌کشد

می‌نهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر

در خم قوس قزح خورشید خاور می‌کشد

خط سبزش را توان گفتن که خضر دیگرست

[...]

ناصر بخارایی

ماه روز افزون من چون مهر خنجر می‌کشد

می‌خورم سهمی که ابرو چون کمان در می‌کشد

صید لاغر گشته‌ام آن ترک تیر انداز را

وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر می‌کشد

دو به دو چشمان او می می‌خورند از خون دل

[...]

کوهی

حبذا مستی که در میخانه ساغر میکشد

نقد جان از نفی و از اثبات بر سر میکشد

نیست مثل او بخم و ساغر و جام و شراب

باده جان بخش چون از لعل دلبر میکشد

فیض اقدس باشد این گر ذات فایض میشود

[...]

صائب تبریزی

عشق یکسان ناز درویش و توانگر می‌کشد

این ترازو سنگ و گوهر را برابر می‌کشد

آفتاب روز محشر بیشتر می‌سوزدش

هرکه اینجا درد و داغ عشق کمتر می‌کشد

تا به کام دل کند جولان سپند شوخ ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه