هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد
آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد
کفر و دین را امتیازی نیست در بازار عشق
این ترازو خاک را با زر برابر می کشد
در پی عرض هنر هرگز نباشد اهل دل
همچو تیغ آیینه کی منت زجوهر می کشد
می کشد از رشک آن رخسار و ابرو مهر و ماه
آنچه زان داندان و زان لب شیر و شکر می کشد
با قلندر مشربان ای محتسب دشمن مباش
آه ازان هویی که شبها از دلی سر می کشد
چشم داغ دل به ذوق دیدنت مانند شمع
از شکاف سینه هر دم گردنی بر می کشد
چون توانم آه را بال و پر پروانه داد
گر کشم جویا نفس آن شوخ خنجر می کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییها و عواطف عاشقانه اشاره دارد. شاعر از صبحگاهی که با زیباییهایی همچون آفتاب و چهره معشوق آغاز میشود، سخن میگوید. او بر این نکته تاکید دارد که در عشق، مرزهای کفر و دین معنایی ندارند و ارزشها به زیبایی و عشق وابستهاند. شاعر همچنین به هنردوستی و خلوص دل برمیگردد و بیان میکند که عشق و زیبایی، هم چون تیغی تیز، نشاط و لذت را به سختی میآورد. در نهایت، او از درد و شوقی سخن میگوید که در دلش ایجاد شده و بر عشق و زیبایی متمرکز است.
هوش مصنوعی: هر صبح که پری زیبا از روزن بیرون میآید، آفتاب نیز به آرامی خود را از زیر چادر صبحانه به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در بازار عشق، تفاوتی بین کفر و دین وجود ندارد؛ عشق همه را مساوی میسازد و ارزشها را به یک اندازه میسنجد. در این فضا، خاک و طلا به یک اندازه مورد توجه قرار میگیرند و در ارزش گذاری هیچ تمایزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اهل دل هرگز به دنبال نمایش هنر خود نیستند، مانند تیغی که از آینه به لطافت خود افتخار میکند و به دنبال ارزش جواهر نیست.
هوش مصنوعی: رخسار و ابروی زیبا او چنان جذاب و دلرباست که هر چیز دیگری را که به شیرینی و زیبایی آن مرتبط است، تحت تأثیر قرار میدهد و از آن چیزی کم دارد. حضور او همه چیز را به خود جذب میکند و زیباییاش باعث حسادت دیگران میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که به کارهای ناپسند نظارت میکنی، با انسانهای آزاده و خوشخُلق دشمنی نکن. چه آهی از دلم بلند میشود که در شبها نشانههای دلشکستگی را میسازد.
هوش مصنوعی: چشمان شاد و پرشورم به خاطر مشاهده تو، مانند شمعی که از دل سوزان خود میجوشد، هر لحظه نوری به سمت تو منتشر میکند.
هوش مصنوعی: وقتی میتوانم به آه و نالهام پر و بالی مانند پروانه بدهم، اگر خواستهام را بیان کنم، آن معشوق پرجاذبه مثل خنجر به من حمله میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سر مردان غم عشق تو معجر میکشد
زاهدان را در خرابات قلندر میکشد
هشت راه از کعبه وصل تو تا زر میرود
چار حد از خامه عشق تو تا سر میکشد
نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک
[...]
ترک من بر سطح مه خطی مدور میکشد
دور بادا چشم بد الحق که در خور میکشد
مینهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر
در خم قوس قزح خورشید خاور میکشد
خط سبزش را توان گفتن که خضر دیگرست
[...]
ماه روز افزون من چون مهر خنجر میکشد
میخورم سهمی که ابرو چون کمان در میکشد
صید لاغر گشتهام آن ترک تیر انداز را
وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر میکشد
دو به دو چشمان او می میخورند از خون دل
[...]
حبذا مستی که در میخانه ساغر میکشد
نقد جان از نفی و از اثبات بر سر میکشد
نیست مثل او بخم و ساغر و جام و شراب
باده جان بخش چون از لعل دلبر میکشد
فیض اقدس باشد این گر ذات فایض میشود
[...]
عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
آفتاب روز محشر بیشتر میسوزدش
هرکه اینجا درد و داغ عشق کمتر میکشد
تا به کام دل کند جولان سپند شوخ ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.