گنجور

 
جویای تبریزی

در کنار خویش هر کس آن برو دوش آورد

آفتابی را چو ماه نو در آغوش آورد

جیب صبح از رشک بر باد دریدن می رود

گر صبا بویی از آن نسرین بناگوش آورد

کافرم گر هیچ هندو با مسلمان کرده است

بر سر دل آنچه آن چشم قدح نوش آورد

چون کلاه ناز بر سر کج نهد خورشید من

آسمان را از مه نو حلقه در گوش آورد

می رود بر باد سرپوش فلک همچون حباب

گر دلی را آتش شوق تو در جوش آورد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟

شبنمی چون خرمن گل را در آغوش آورد؟

در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام

بهر سرو از طوق قمری حلقه گوش آورد

چشم ما بازیچه هر روی آتشناک نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه