گنجور

 
جویای تبریزی

ز مستی گر رسد دستم به لب‌های نمک سودش

شود یاقوت دست افشار لعل خنده‌آلودش

مروت نیست با طبعم گهی از ناز می‌گوید

چه می‌کردم اگر انصاف هم یارب نمی‌بودش

نگاه گرمی امشب آتشی افروخت در دل‌ها

که چشم مهر و مه روشن بود از سرمهٔ دودش

به امید مروت صبر بر بیداد او کردم

ندانستم جفا و جور جویا خواهد افزودش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
محتشم کاشانی

رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش

عجب شمعی که از بالا به پایان می‌رود دودش

دمی در بزم و صد ره می‌کشد از بیم و امیدم

عتاب عشوه آمیز و خطاب خنده آلودش

میان آب و آتش داردم دیوانه وش طفلی

[...]

میلی

شوم از مدعی خوشدل، چو بینم از تو خشنودش

به امیدی که وصل آبی بر آتش می‌زند زودش

چو نتوان پیش مردم، خوارتر شد زین که من هستم

نمی‌دانم دگر از خواری من چیست مقصودش

ازو رنجیده غیر و می‌کند اظهار خشنودی

[...]

نظیری نیشابوری

حیاتی در گذر دارم چه پرسی بود و نابودش

متاع روی در نقصان چه سامان آید از سودش

سرم شوریدگی دارد ندانم چیست سودایش

دلم آوارگی جوید ندانم چیست مقصودش

ز اظهار محبت در زبان خلق افتادم

[...]

صائب تبریزی

نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش

مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش

اجابتهاست درطالع دعای دامن شب را

یکی صد شد امید من زخط عنبر آلودش

دل سنگش کجا برتشنه دیدار می سوزد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

تبسم همچو زخم صبح می‌سازد نمکسودش

توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن

نگاهی سوده‌ام امشب به لبهای می‌آلودش

ز موج خط‌ وقار شعلهٔ حسنش تماشا کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه