ز مستی گر رسد دستم به لبهای نمک سودش
شود یاقوت دست افشار لعل خندهآلودش
مروت نیست با طبعم گهی از ناز میگوید
چه میکردم اگر انصاف هم یارب نمیبودش
نگاه گرمی امشب آتشی افروخت در دلها
که چشم مهر و مه روشن بود از سرمهٔ دودش
به امید مروت صبر بر بیداد او کردم
ندانستم جفا و جور جویا خواهد افزودش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی مستی و شوق صحبت میکند که دستش به لبهای محبوبش میرسد و آن را با زیبایی و ارزش یاقوت مقایسه میکند. او از ناز و نازکخیالی محبوب شکایت کرده و میگوید که اگر انصاف بود، بهتر بود. نگاه گرم امشب او قلبها را مشتعل کرده و چشمان محبوب نیز به زیبایی درخشان است. شاعر با امید به محبت و مروت، صبوری کرده، اما در نهایت متوجه میشود که محبوبش فقط به جفا و بیرحمی ادامه خواهد داد.
هوش مصنوعی: اگر از نشئه به لبهای شور و شیرینش دست بزنم، انگار که یاقوت سرخ و خوش رنگی در دستانم دارم که از لبخندش میدرخشد.
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف را از بین بردن، دردی جانکاه است. اگر با وجود ناز و زیبایی کسی به من کمتر از حق برخورد کند، هیچگاه نخواهم توانست آن را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: نگاه گرم امشب، شعلهای در دلها ایجاد کرده است و چشمان ماه و خورشید به خاطر دودی که از این آتش برخاسته، کدر شدهاند.
هوش مصنوعی: من به امید اینکه با محبت و سخاوت او مواجه شوم، تحمل ناملایمات و ظلمش را کردم، اما نمیدانستم که او بر ظلم و سختیهایش خواهد افزود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش
عجب شمعی که از بالا به پایان میرود دودش
دمی در بزم و صد ره میکشد از بیم و امیدم
عتاب عشوه آمیز و خطاب خنده آلودش
میان آب و آتش داردم دیوانه وش طفلی
[...]
شوم از مدعی خوشدل، چو بینم از تو خشنودش
به امیدی که وصل آبی بر آتش میزند زودش
چو نتوان پیش مردم، خوارتر شد زین که من هستم
نمیدانم دگر از خواری من چیست مقصودش
ازو رنجیده غیر و میکند اظهار خشنودی
[...]
حیاتی در گذر دارم چه پرسی بود و نابودش
متاع روی در نقصان چه سامان آید از سودش
سرم شوریدگی دارد ندانم چیست سودایش
دلم آوارگی جوید ندانم چیست مقصودش
ز اظهار محبت در زبان خلق افتادم
[...]
نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش
مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش
اجابتهاست درطالع دعای دامن شب را
یکی صد شد امید من زخط عنبر آلودش
دل سنگش کجا برتشنه دیدار می سوزد؟
[...]
دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش
تبسم همچو زخم صبح میسازد نمکسودش
توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن
نگاهی سودهام امشب به لبهای میآلودش
ز موج خط وقار شعلهٔ حسنش تماشا کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.