گنجور

 
جویای تبریزی

نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا

دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا

سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی

آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا

نیستم مانند بلبل هرزه گرد هر چمن

باغها طاؤس سان از بال و پر باشد مرا

زندگی بی جلوهٔ نازک میانان مشکل است

رشته جان بستهٔ موی کمر باشد مرا

نقش بر آب است اساس هستی من چون حباب

تکیه بر سیلاب اشک چشم تر باشد مرا

گریهٔ بیتاب عشقم خالی از دردی نمی ام

نالهٔ بی طاقت هجرم اثر باشد مرا

طینت پاک است جویا لازم اهل سخن

آب شمشیر زبان آب گهر باشد مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا

باغ‌های دلگشا در زیرِ پر باشد مرا

تلخرویان را می روشن گوارا می کند

ابرِ بی می، کوه بر بالای سر باشد مرا

نیستم یک لحظه بی مشقِ جنون، هر جا که هست

[...]

سیدای نسفی

غنچه دارم در بغل گر مشت زر باشد مرا

همچو گل در انجمن ها جا به سر باشد مرا

سینه خود کرده ام ماننده آئینه صاف

نیک و بد از دوربینی در نظر باشد مرا

همچو بوی گل عنان من به دست دیگر است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه