دست هوس زنعمت دنیا کشیده ام
چون طفل غنچه خونه دل خود مکیده ام
چندان نهان به زیر غبار غمم که گرد
بر بام و در نشسته ز رنگ پریده ام
مستغنی از لباس بود دوش همتم
آن جامه ام بس است که از خود بریده ام
یک گوش کر شدم چو صدف پای تا بسر
از خلق ناشنیدنی از بس شنیده ام
دست مرا جدا زگریبان مکن خیال!
چون گل یکیست پنجه و جیب دریده ام
غافل مشو ز من که جگر گوشهٔ دلم
جویا سرشک از سر مژگان چکیده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و ناپایداریهای درونی شاعر است. او از دلبستگی به دنیا و نعمتهای آن سخن میگوید و خود را مانند طفلی میبیند که در جستجوی خوشبختی است. شاعر از غمها و پنهانیهای درونش میگوید که مانند غباری بر او نشستهاند. او به این نکته اشاره میکند که از چیزهای مادی بینیاز است و تنها به خود آزاد شدهاش اکتفا میکند. در عین حال، با اشاره به گوشهایش که نشنیده مانده، نشان میدهد که از سخنان دیگران بیتوجه شده است. در پایان، او از دیگران میخواهد که او را ترک نکنند، زیرا او همواره در جستجوی عشق و عاطفه است.
هوش مصنوعی: من از لذتهای دنیوی دست کشیدهام، مانند کودکانی که از گلها شهد و زیبایی را میمکند و به آرامش دل میرسند.
هوش مصنوعی: من آنقدر در غم و اندوهم پنهان نیستم که از غبار آن، رنگ و روی من زرد و پریده شده و غبار بر در و دیوار زندگیام نشسته است.
هوش مصنوعی: دیروز از قید و بندها رها بودم و نیازی به لباسهای ظاهری نداشتم، زیرا برای من، همان حالتی که در آن هستم کافی است و به نوعی از خودم جدا شدم.
هوش مصنوعی: من مانند یک صدف شدم که یک گوشش کر شده است، چرا که از شدت شنیدن از دیگران، دیگر نمیتوانم صدای آنها را بشنوم.
هوش مصنوعی: ای خیال! دستم را از یقهام جدا نکن! من مثل گلی هستم که با وجود اینکه دستانم را از جیبم بیرون آوردهام، هنوز یکی هستم.
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که من چقدر برایت مهم هستم؛ چون از دل و جان خواهم ناله کرد و اشکهایم به خاطر تو سرازیر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها بدیدهای که دلم را خدای داد
در دیدهٔ تو معنی نیکو بدیدهام
چون کردگار ذات شریفت بیافرید
گفت ای کسی که بر دو جهانت گزیدهام
راضی بدان نیم که به غیری نگه کنی
[...]
از گلستان وصل نسیمی شنیدهام
دامن گرفته بر اثر آن دویدهام
بیبدرقه به کوی وصالش گذشتهام
بیواسطه به حضرت خاصش رسیدهام
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته
[...]
از بس که روز و شب غم بر غم کشیدهام
شادی فکندهام غم بر غم گزیدهام
شادی به روی غم که غمم غمگسار گشت
کم غم چو روی شادی عالم بدیدهام
گر نیز شادی است درین آشیان غم
[...]
من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام
گاهی ز دل بود گله، گاهی ز دیدهام
من هر چه دیدهام ز دل و دیدهام کنون
از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز
[...]
من ترک زهد کرده و رندی گزیدهام
خاشاک راه داده و گوهر خریدهام
تا کردهام ز منزل هستی سفر گزین
نارفته نیمگام به مقصد رسیدهام
نقش جمال دوست که خورشید عکس اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.