گنجور

 
جویای تبریزی

به او نزدیکم و از شرم خود را دور پندارم

وصالش داده دست و خویش را مهجور پندارم

درونم شد نمکسود ملاحت بسکه از حسنش

فشارم چون به دل دندان کاب شور پندارم

ترا در دل زبس امیدها در یکدگر جوشد

فضای سینه ات را محشر زنبور پندارم

چنان دانسته چشمش سرگردانی می کند با من

که او مست می ناز است و من مخمور پندارم

ز بس ضعف تنم قوت گرفت از در هجر من

ملایم طبعی معشوق را هم زور پندارم

اثر کرده است درد بی دوایم بسکه گلشن را

دهان خندهٔ هر غنچه را ناسور پندارم

جدا زان نشتر مژگان چنان در ناله می آید

که شریان را به تن جویا رگ طنبور پندارم

زخم تن از تیغ صیقل کردهٔ جانانه ام

همچو فانوس گلین شد شمع خلوتخانه ام

لاف یکرنگی زنم با دشمن از روشندلی

چون شرار از دودهٔ برق است گویی دانه ام

همچو خشت هم که زور باده اش دور افکند

شب ز جوش بزم از جا رفت سقف خانه ام

جام امید است در خمیازهٔ صاف مراد

بر لبم نه لب لبالب از می پیمانه ام

پای تا سر بسکه داغش کرد رشک عزلتم

جلوهٔ طاووس دارد جغد در ویرانه ام

از زمین جویا نشد هرگز شررواری بلند

در نهاد سنگ بودی کاش پنهان دانه ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم

کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم

فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا

که بر دو عارض من بست دست بی‌وفا عالم

به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من

[...]

سوزنی سمرقندی

نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم

بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم

بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید

خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم

جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم

ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم

زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان

زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم

زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی

[...]

مولانا

بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم

ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم

امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی

زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم

چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه