به او نزدیکم و از شرم خود را دور پندارم
وصالش داده دست و خویش را مهجور پندارم
درونم شد نمکسود ملاحت بسکه از حسنش
فشارم چون به دل دندان کاب شور پندارم
ترا در دل زبس امیدها در یکدگر جوشد
فضای سینه ات را محشر زنبور پندارم
چنان دانسته چشمش سرگردانی می کند با من
که او مست می ناز است و من مخمور پندارم
ز بس ضعف تنم قوت گرفت از در هجر من
ملایم طبعی معشوق را هم زور پندارم
اثر کرده است درد بی دوایم بسکه گلشن را
دهان خندهٔ هر غنچه را ناسور پندارم
جدا زان نشتر مژگان چنان در ناله می آید
که شریان را به تن جویا رگ طنبور پندارم
زخم تن از تیغ صیقل کردهٔ جانانه ام
همچو فانوس گلین شد شمع خلوتخانه ام
لاف یکرنگی زنم با دشمن از روشندلی
چون شرار از دودهٔ برق است گویی دانه ام
همچو خشت هم که زور باده اش دور افکند
شب ز جوش بزم از جا رفت سقف خانه ام
جام امید است در خمیازهٔ صاف مراد
بر لبم نه لب لبالب از می پیمانه ام
پای تا سر بسکه داغش کرد رشک عزلتم
جلوهٔ طاووس دارد جغد در ویرانه ام
از زمین جویا نشد هرگز شررواری بلند
در نهاد سنگ بودی کاش پنهان دانه ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف عشق و احساسات عمیق خود میپردازد. او در حالی که به معشوق خود نزدیک است، از شرم خود را دور میپندارد و احساس تنهایی و مهجوری میکند. درونش پر از عشق و زیبایی است، اما در این آشفتگی، دچار درد و ضغف میشود. امیدهایش در دل معشوقش جوش میزند و نگاه معشوقش او را گیج و سرگردان میکند. او به اثرات غم و درد ناشی از جدایی اشاره میکند و شما را به حال زار و کمحالی خود میکشاند. شاعر در نهایت به تلخی جانکاه این احساسات و تأثیر آنها بر زندگیاش میپردازد و با تصویرسازیهای زیبا، عمق عشق و رنجش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من به او نزدیک هستم، اما از شرم خود را دور میپندارم. به او وصل شدهام، اما خود را بیگانه و رها احساس میکنم.
هوش مصنوعی: درونم پر از شور و شوق شده است، زیرا زیبایی او به قدری جذاب است که فشار آن را در قلبم حس میکنم، مانند دندان زدن بر شوری که در دل دارم.
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر تمام آرزوهایی که برای تو دارم، احساساتی شگفتانگیز وجود دارد که سینهام را شبیه به شلوغی زنبورها کرده است.
هوش مصنوعی: چنان حالتی در چشم او وجود دارد که من را گیج و سرگردان میکند. بهنظر میرسد او با ناز و خوشحالی به من نگاه میکند، در حالی که من از افکار و توهمات خود مست و غرق شدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعیف بودن بدنم، از شدت درد و دوری از معشوق، طبع آرام و نرم او را هم به زور و خشم میبینم.
هوش مصنوعی: درد بدون درمان من چنان تأثیر گذاشته که هر بار به باغ نگاه میکنم، خندهٔ هر غنچه را زخمدار و آسیبدیده تصور میکنم.
هوش مصنوعی: اشکهای زیبای او چنان دلانگیز و دردناک است که گویی رشتههای زندگی را در صدای بلند طنبور احساس میکنم.
هوش مصنوعی: زخمی که از تیزی عشق خوردهام، مانند چراغی در کشکول گلین، روشنی بخش دل lonely من شده است.
هوش مصنوعی: من با دشمنان خود به خاطر روشنی قلبم، ادعای یکرنگی میکنم، چون شعلهای که از دودهٔ برق چراغی درخشان میسوزد و گویی محصولی هستم که از این آتش تولید شدهام.
هوش مصنوعی: مثل خشت که با فشار باده به دور پرتاب میشود، در شب از شدت شادی و سرور، سقف خانهام از جای خود بلند شد و به آرامش رسید.
هوش مصنوعی: در دستانم جام امید است و در انتظار رسیدن به خواستههام، اما به جای پر بودن از شراب، فقط لبهایم به آن نزدیک است.
هوش مصنوعی: تمام وجودم از شدت عشق و شوق، همچون آتش داغ شده است. در واقع، تنهاییام به آن زیبایی و جلا است که همچون طاووس خود را نمایان میکند، ولی در دل ویرانی و خاموشی، شبیه به جغدی هستم.
هوش مصنوعی: هرگز از زمین نپرسید، زیرا زبانهای بلند در دل سنگ وجود داشت؛ ای کاش دانهام به صورت پنهان باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.