اگر از دیدن عیب خلایق چشم میپوشی
همانا در پی کتمان عیب خویش میکوشی
عبادت در حضور خلق ار چشم قبول افتد
تو ظالم فسق را از دیدهٔ مردم نمیپوشی
چو آب جو که گل در خور کشد آهسته آهسته
روانبخش تو گردد می به همواری اگر نوشی
ز می چون اینقدر اظهارت نفرت میکنی زاهد
نظر بر هوشهای ناقص ما باز خاموشی
ببند از خودستایی لب که گردد قیمتت کمتر
در این بازار چندانی که خود را بیش بفروشی
بود ز آیینه جویا روشن این معنی که در عالم
صفای سینه نتوان یافتن غیر از نمدپوشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از افرادی میپردازد که در ظاهر خود را عادل و مومن میدانند، اما در باطن از عیوب خود و دیگران غافلند. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر کسی عیوب دیگران را نمیبیند، به احتمال زیاد در تلاش است تا عیوب خود را پنهان کند. همچنین، عبادت و کارهای نیک آنچنان که در حضور مردم انجام میشود، اگر با نیت خالص نباشد، ارزشی ندارد. شاعر به زاهدانی که از شراب و لذتهای زندگی نفرت دارند، هشدار میدهد که بهتر است به جای قضاوت دیگران، بر آگاهی خود تمرکز کنند. در نهایت، اشاره میشود که خودستایی باعث کاهش ارزش فرد میشود و در عالم واقعی نمیتوان به سادگی به صفا و آرامش دست یافت.
هوش مصنوعی: اگر به عیبهای دیگران توجه نکنیم، در واقع سعی داریم عیوب خود را نیز پنهان کنیم.
هوش مصنوعی: اگر عبادت شما در نظر مردم پر ارزش باشد، بدان که تو در حق دیگران ظلم کردهای و نمیتوانی خطاهای خود را از دید آنان پنهان کنی.
هوش مصنوعی: مانند آبی که گل را به آرامی سیراب میکند، اگر نوشیدنی را به نرمی بنوشی، جان و روح تو را سرشار میسازد.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر از شراب نفرت داری ای زاهد؟ بهتر است که به فکر فهم نواقص ما باشی و سکوت کنی.
هوش مصنوعی: سکوت کن و از خودت تعریف نکن، زیرا اگر بخواهی خود را زیاد باارزش جلوه دهی، ممکن است ارزش تو در این دنیا کمتر شود.
هوش مصنوعی: از آینه روشن میتوان فهمید که در جهان، صفا و خلوص دل را نمیتوان جز به پوشش نمدی یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی
بگفتن کی توان دانست گویم گر به جان کوشی
ز توحید ار سخن گوئی موحد گویدت خاموش
سخن اینجا نمی گنجد مقام تو است خاموشی
تو پنداری که توحیدست این قولی که می گوئی
[...]
نظر ز آن نوغزال ایدل به بیداری تو میپوشی
تو پنداریکه بیداری ولی در خواب خرگوشی
لب عیسی دم جانبخشی اورا خدا دادش
تو باری از حسد ایچشمه حیوان چه میجوشی
من از شیرین لبت ایمه بتلخی میخورم حسرت
[...]
ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی
ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
مرا در قلزمی شور محبت می دهد جولان
که باشد آسمان آنجا حباب خانه بر دوشی
نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهوشی
حضورش غیبت از خود، ذکر از عالم فراموشی
قیام: استادگی از جان، قعود: افتادگی از پا؛
اذان: فریاد از دست خود و، تعقیب: خاموشی!
مکانش آنکه، گنجایی در آن نبود غرضها را
[...]
کبابم کرده بی پروا خرامی چشم می پوشی
قلندر مشربی یک شهر عاشق خانه بر دوشی
مرصع آستین گل در گریبان نازک اندامی
منقش جامه زرین کمربندی کله پوشی
بدن یک پیرهن روحی میان ز آب خضر موجی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.