فصل بهار اسیر گل و سرو و سوسنم
در دام خود کشیده چو طاؤس گلشنم
داغ جنون گلی است که چون بر سرش زدم
مانند شمع ریشه دوانید در تنم
بیخود فتاده ام چو در آیینه شخص عکس
اما همیشه پشت به دیوار آهنم
گاه نظارهٔ تو ز مژگان بهم زدن
هر دم بر آتش جگر تشنه دامنم
کی تندباد حادثه بی جا کند مرا
از فیض صبر نام خدا، کوه آهنم
هر ناله ام شکافت جگر گاه شیر را
جویا ز جوش عشق می مرد افکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای بهار و تاثیر آن بر روح و جانش اشاره میکند. او خود را در دام زیبایی گل و سرو احساس میکند و عشق را به عنوان داغی بر سر میزند که ریشه در وجودش دوانده است. شاعر از حالت بیخودی و شگفتیاش در برابر معشوق میگوید و احساسش را در کنار صبر و استقامت بیان میکند. نالهها و دردهایش ناشی از عشق اوست و این عشق باعث میشود که همواره در جستجوی معشوق باشد.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، گلها و درختان سرو و سوسن مرا مجذوب و اسیر خود کردهاند، مانند طاووس زیبایی که در باغ گلها زندگی میکند.
هوش مصنوعی: عشق دیوانگی مانند گلی است که وقتی آن را بر سرم گذاشتم، مثل شمع در وجودم جای گرفت و نفوذ کرد.
هوش مصنوعی: به نظرم بیهوده در زندگی به خودم مینگرم، مثل اینکه به تصویری در آینه نگاه کنم. اما همیشه احساس میکنم که در پسزمینهای محکم و سرد ایستادهام.
هوش مصنوعی: گاهی نگاه کردن تو با چشمانت باعث میشود که هر لحظه بر آتش دل تشنهام افزوده شود.
هوش مصنوعی: هنگام برخورد با مشکلات و ناملایمات، چیزی نمیتواند من را از آرامش و صبر که برآمده از نام خداست، دور کند. من مانند کوه آهنی مستحکم هستم که نمیتوانم به سادگی تحت تاثیر حوادث ناگوار قرار گیرم.
هوش مصنوعی: هر درد و نالهای که سر میزنم، مانند زخم عمیق است و گاهی شیر را نیز به جوش میآورد، زیرا عشق من آنقدر شدید است که میتواند جان را به خطر بیندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
[...]
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.