پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت
کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت
کاش برداشتی از خواش دنیا دل را
آنکه بر دوش هوس بار تمنا برداشت
داده رم وحشت ما کوهکن و مجنون را
این به کهسار شد و آن ره صحرا برداشت
نقش نعلین تجرد سزدش مهر منیر
آنکه پا از سر دنیا چو مسیحا برداشت
کرده آزاد شب هجر تو فیض اشکم
زور این سیل مرا سلسله از پا برداشت
ریگ صحرای نجف گرنه روان است چرا
در رهش آب حیات آبله پا برداشت
عشق جویا چو به تعمیر خرابی پرداخت
طرح ویرانی دلها ز دل ما برداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و احساسات عمیق خود میپردازد. او از دلمشغولیها و آرزوهای انسانی صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که گاه انسانها با خواستههای دنیا دچار مشکل میشوند، در حالی که میتوانند از آنها آزاد شوند و به حقیقتهای عمیقتر وجود خود پی ببرند. شاعر به زیباییهای عشق و ناملایمات جدایی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه احساسات میتوانند انسان را به اوج و قعر ببرند. در نهایت، او از ویرانیهای ناشی از عشق سخن میگوید و تأثیرات آن بر دلها را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: پرده از روی کار تو به خاطر بیپروایی صهبا (شراب) کنار رفت. قدرت و توان تو شبیه به کوه است که با نیروی شراب هم تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: کاش بتوانی از شادیهای دنیوی دل بکنی، کسی که بر دوش خود بار آرزوها را حمل میکند.
هوش مصنوعی: ما در دل کوه و دشت احساس ترس و هیجان داریم؛ یکی در دل کوه زندگی میکند و دیگری در صحرا مسیر خود را انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: نقش نعلین تجرد نشاندهندهی عشق و زیبایی اوست. او که پاهایش را از زرق و برق دنیای مادی مانند مسیحا بیرون گذاشته، به معنای واقعی از دنیاست و به حقیقت میرسد.
هوش مصنوعی: در شب جدایی از تو، اشکهایم به قدری زیاد است که مانند سیلابی تمام وجودم را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده تا از پا بیفتم.
هوش مصنوعی: ریگهای بیابان نجف بیحرکت هستند، اما در این میان، چرا در مسیر آنها آب حیات برای کسانی که پاهایشان دچار آبله است، به وجود میآید؟
هوش مصنوعی: عشق وقتی که به ترمیم و بهبود مشکلات پرداخته، طرح و نقشه ویرانی دلها را از دل ما دور میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو بند علایق ز ره ما برداشت
هرکه مجنون تو شد سلسله از پا برداشت
جنس ارزنده و ارباب بصارت مشتاق
نتوان دست ز بیعانه سودا برداشت
چون توان گشت کنون ساکن خلوتگه باغ
[...]
جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت
سقف این میکده را جوش من از جا برداشت
دست اگر در کمر کوه کند می گسلد
زور شوقی که مرا سلسله از پا برداشت
شوری از ناله مجنون به بیابان افتاد
[...]
چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند
قطرهای چند اگر ابر ز دریا برداشت
چون قلم خوانده شود راز دل از نقش پیام
در سر کوی تو نتوان قدم از جا برداشت
خوش به دشنام تو آمیخته چون شهد به شیر
[...]
پایه ی نعش مرا یار من از جا برداشت
آخر از خاک مرا آن گل رعنا برداشت
در رهش هیچ کس از خاک مرا برنگرفت
نقش پا را نتواند کسی از جا برداشت
بگذر از هستی و خود را به مقامی برسان
[...]
نیشی تا علم همت عنقا برداشت
کلهی بود که ما را ز سرما برداشت
ازگرانباری این قافلهها هیچ مپرس
کوه یک نالهٔ ما بر همه اعضا برداشت
وصل مقصد چهقدر شکر طلب میخواهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.