زاضطراب چو موج سراب آب نخورد
دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد
شبی که مغز جگر را به روی کار نداشت
ز خونفشانی مژگان تر دل آب نخورد
دل است قابل فیضان درد از اعضاء
بلی شکست بجز فرد انتخاب نخورد
چرا چو غنچه شمیم گل آید از دهنش
به جای باده اگر شوخ من گلاب نخورد
علو همت شمشیر یار را نازم
کمر به خون دلم تا نبست آب نخورد
اسیر ساده دلیهای زاهدم جویا
غم زمانه بخورد و شراب ناب نخورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ابراز احساسات عمیق خود درباره عشق و دردهایی که از آن ناشی میشود، میپردازد. او به اضطراب و غم دل اشاره میکند و بیان میکند که دلش به رغم تمام این مشکلات، آبی نمیخورد. شاعر شبهایی را یادآوری میکند که در آنها احساساتش را نمیتواند به زبان بیاورد و اشاره میکند که دل کسی که عشق میورزد، نمیتواند از درد و رنج دور باشد. او همچنین به زیبایی و معصومیت معشوق اشاره میکند و به سرنوشت نیکوهای بالای او نازیده و احساساتش را در قالب غم و خمیازه توصیف میکند. در پایان، او از سادگی خود در عشق میگوید و لذتهایی که از عشق واقعی میبرد را با مشکلات زمانه مقایسه میکند.
هوش مصنوعی: در لحظههای اضطراب و ناراحتی، مانند موجی که بر سراب میخیزد، دل کسی که در غم زلف تو میپیچد و خود را گرفتار میکند، هرگز آرامش و سکون نمییابد و آب را نمینوشد.
هوش مصنوعی: شبی که اشکهای غم بر چشمانم میریختند و دل را از درد پر کرده بودند، حتی جگرم هم طاقت نیاورد و نتوانستم از خونی که از آن جگر میریخت بنوشم.
هوش مصنوعی: دل، ظرفیت دریافت درد از اعضای دیگر را دارد، اما در این میان، تنها فردی خاص و منتخب است که از این آسیبها آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: چرا مثل یک غنچه بوی گل از دهانش میآید، در حالی که اگر معشوقهام خوشزبان باشد، نباید بوی گلاب را بچشد؟
هوش مصنوعی: بلندپروازی و شجاعت یار را تحسین میکنم؛ چرا که برای من هیچ چیزی مهمتر از این نیست که دل پر از درد و خونینم را همچنان قوی و پایدار نگهدارم و اجازه ندهم که آب زندگیام بُرُد.
هوش مصنوعی: انسانی که ساده دلانه به مشکلات و غمهای روزگار فکر میکند، از لذتهای زندگی مثل نوشیدن شراب خالص و خوشگوار و بهرهمندی از زیباییهای دنیا غافل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد
بتلخی د من هیچکس شراب نخورد
ز بسکه بود دل من بخون او تشنه
مرا بتیغ تو تا خون نریخت آب نخورد
به خنده نمیکنم جگر خورد لب تو
[...]
خوشا کسی دم آب بی شراب نخورد
دمی که جام شراب نداشت، آب نخورد
ز نقص تشنه لبی دان، به عقل خویش مناز
دلت فریب گر از جلوهٔ شراب نخورد
کسی ارادهٔ جولان عافیت ننمود
[...]
نه رحم کرد که خون دل خراب نخورد
غرور او ز سفال شکسته آب نخورد
بقتل گاه وفا تا شهید او نشدم
دهان تیغ بخندید و تیر آب نخورد
تن ضعیف مرا کم مبین که این رشته
[...]
ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد
ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد
منم که رنگ ندارم ز روی گلرنگش
وگرنه لعل چه خونها ز آفتاب نخورد
کجا به شبنم و گل التفات خواهد کرد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.