ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را
به آب زندگی پرورده اند آن سرو بالا را
رسانیده است حسن او به جایی دلفریبی را
که خالش حلقه بیرون در سازد سویدا را
ز چشم پر خمارش نیستم آگه، همین دانم
که خون در دل کند لبهای میگونش تمنا را
ز چشم پاک شبنم، می شود گل زهره پیشانی
مپوش از دیده من زینهار آن روی زیبا را
غبار لشکر بیگانه خط تند می آید
ز خواب ناز کن بیدار چشم باده پیما را
نسازی دست اگر آلوده خونم ز بی قدری
به خون من نگارین ساز باری آن کف پا را
ز رحمش بیشتر می ترسم از بیداد او، ورنه
مسلمان می توانم ساختن آن شوخ ترسا را
محبت کهنه چون شد، تازه گردد زور بازویش
به مطلب می رساند عاقبت یوسف زلیخا را
ز طوق قمریان می شد سراپا دیده حیران
اگر می دید سرو بوستان آن قد رعنا را
ز شیرین کاری فرهاد، بی آرام شد شیرین
خوشا کاری که سازد تلخ، خواب کارفرما را
دل از نازک خیالان می رباید معنی نازک
میفکن بر کمر زنهار آن زلف چلیپا را
نصیب مور بی زنهار خط سنگدل سازد
دریغ از تلخکامان داشتن لعل شکرخا را
علاج دردمندان را کند دیگر به بیماری
اگر افتد نظر بر چشم بیمار تو عیسی را
اگر بر من نداری رحم، بر خود رحم کن ظالم
عنانداری کنم تا چند آه بی محابا را؟
اگر بیرون دهم خونی که پنهان در جگر دارم
ز حیرت چشم قربانی شود گرداب، دریا را
سر گرمی که مجنون من از سودای او دارد
ز نقش پا چراغان می کند دامان صحرا را
به چشمش تیغ زهرآلود می گردید هر سروی
چمن پیرا اگر می دید آن شمشاد بالا را
ازان زلف مسلسل داغ ها دارم به دل صائب
که می بیند به چندین چشم حیران آن سراپا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفاتی زیبا و عمیق درباره عشق و حسرت است. شاعر با اشاره به زیباییهای یک معشوق، احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از سرسبزی و جاذبههای حیات سخن میگوید و در عین حال از غم و درد درونی ناشی از عشق ناکام خود نیز یاد میکند. شاعری که تحت تأثیر چشم و لبهای معشوق خود قرار دارد، درباره خویشتن و شرایط قلبیاش تأمل میکند و از خطر بیرحمی و دشمنیها ابراز نگرانی میکند. شعر به احساسات متضادی چون عشق و رنج، زیبایی و غم، و امید و ناامیدی اشاره دارد و در نهایت به عمق و پیچیدگیهای روابط انسانی و اثرات محبت میپردازد.
هوش مصنوعی: تماشا کردن آن سرو بلند که در آب حیات جاودان غرق شده، نشاط و سرزندگی را به انسان میبخشد.
هوش مصنوعی: زیبایی او به مرحلهای رسیده است که دلفریبی او را به حدی جذاب کرده که نقش خالیاش میتواند دلی را در تنگنای عشق به زحمت بیندازد.
هوش مصنوعی: من از حال و روز او بیخبرم، اما میدانم که لبهایش به رنگ می، آرزویی را در دل به وجود میآورند که دردناک است.
هوش مصنوعی: از چشمان خالص و بیآلایش شبنم، زیبایی گل زهره نمایان میشود. خواهش میکنم آن چهره زیبا را از دید من پنهان نکن.
هوش مصنوعی: غبار دشمنان به سرعت نزدیک میشود؛ از خواب راحت بیدار شو و به آن کسی که در پی نوشیدن است نگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر دستت به خاطر بیارزشیام به خون من آلوده شود، دلم شاد خواهد شد که آن پای تو را با خون من زینت دهی.
هوش مصنوعی: از مهربانی او بیشتر میترسم تا از ظلمش، چون اگر نه، میتوانستم آن دیوانهی مسیحی را مسلمان کنم.
هوش مصنوعی: عشق قدیمی وقتی تازه میشود، به نیروی اراده میتواند به خواستهها برسد و در نهایت، داستان یوسف و زلیخا را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: اگر قمریها زنجیری بر گردن خود داشته باشند و به اطراف نگاه کنند، به شدت شگفتزده خواهند شد اگر سرو زیبای بوستان را با آن قامت بلند و دلربا ببینند.
هوش مصنوعی: فرهاد با هنرمندی و شیرینی که دارد، باعث شده شیرین بیقرار و ناآرام شود. چه خوب است که کسی توانایی انجام کاری را داشته باشد که احساسات و خواب کارفرما را تحت تأثیر قرار دهد، حتی اگر آن کار تلخ باشد.
هوش مصنوعی: دل آدمی به خاطر خیالهای لطیف و حساس، از دست میرود؛ بنابراین، فریب نازکی را نخور، و مواظب آن زلف پیچیده و زیبا باش.
هوش مصنوعی: موری که از خطرات در امان نیست، چیزی گرانبها را از دست میدهد و تاسف بر این است که افرادی که در سختی هستند، نتوانند از زیباییها و نعمتها بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: اگر نگاه بیمار به چشم تو بیفتد، عیسی (که نماد شفا و درمان است) قادر است دردها و مشکلات بیماران را درمان کند.
هوش مصنوعی: اگر به من رحم نمیکنی، حداقل به خودت رحم کن. ای ظالم! تا کی میخواهی به این رفتار ظالمانه ادامه دهی و از دلم شکستگیهای من بیاعتنا بگذاری؟
هوش مصنوعی: اگر خون پنهانی را که در دل دارم بیرون بریزم، از شدت حیرت، چشمانی که بر آن نگاه میکنند، مانند گردابی در دریا خواهد شد.
هوش مصنوعی: عشق و شیدایی مجنون نسبت به معشوقش باعث شده که او با ردپای خود در صحرا چراغانی کند، گویی حضورش ضیافتی روشن و زیبا را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هر سروی در چمن اگر آن شمشاد بلند را میدید، چشمانش پر از حسرت و غمی زهرآلود میشد.
هوش مصنوعی: من به خاطر زلفهای تابدار و داغی که از آنها دارم، دلنازک شدهام. صائب، در حالی که به این فر beauty با چندین چشم حیرتزده مینگرم، حال و روزم را میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.