زور شور گریه ای می شد به خواب
خواب می آرد بلی آواز آب
بوی تحقیق از مقلد نشنوی
کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب
در بلند و پست دنیای اسیر
کشتی ات بشکست از موجب سراب
لازم هر کس بود طول امل
هست بر پا خیمهٔ تن زین طناب
کی گذارد غنچهٔ او را بحرف
بسکه باشد نرگسش حاضر جواب
چون زگل شبنم عرق از روی او
هر سحر چیند به دامن آفتاب
با دل نازک نسازد انبساط
هست برجا غنچه تا باشد حباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن احساسات انسانی و تناقضات زندگی میپردازد. شاعر از گریه و خواب به عنوان نشانههایی از ناامیدی و امید یاد میکند و به بوی تحقیق و جستجوی حقیقت اشاره دارد. همچنین، نمادهایی چون غنچه و نرگس به زیبایی و تکرار زندگی اشاره دارند. در نهایت، شعر به این موضوع میپردازد که زندگی دائماً در حال تغییر است و انسان باید با صبر و امید در کنار چالشها قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: در خواب، شدت شور و گریهام به حدی میرسید که بیداری را فراموش میکردم و آوازی از آب در خیالام میشنیدم.
هوش مصنوعی: تحقیق و جستجو از افرادی که به تقلید میپردازند، شنیده نمیشود؛ هیچکس از گل کاغذ، عطر گلاب نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در دنیا که مملو از چالشها و ناملایمات است، تو دچار زحمت و سختی شدهای و به خاطر یک آرزو یا توهم به زحمت افتادهای.
هوش مصنوعی: هر فردی به مدت طولانی نیاز به زندگی و تلاش دارد تا به نیازهای خود برسد و در زندگیاش استقامت داشته باشد، مانند اینکه برای برپا نگه داشتن خیمه وجود جسمی خود به یک طناب نیاز دارد.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند غنچهٔ او را به زبان آورد، چرا که نرگسش همیشه در پاسخگویی آماده است؟
هوش مصنوعی: هر صبح بهشتی از قطرههای شبنم که بر چهره او نشسته است، به دامن خورشید میچسبد.
هوش مصنوعی: دل حساس و لطیف نمیتواند با شادابی و خوشحالی به خوبی کنار بیاید، باید غنچه و جوانهای در دل باشد تا این احساسات مثل حباب در آب بمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.