من که از جوش تجلی رشک نخل ایمنم
پرتو شمع است چون فانوس گرد دامنم
نیست دمسازی ترا مانند من ای عندلیب
یا تویی هنگامه رنگین ساز گلشن یا منم
درمندی خوی بد را می کند زایل ز طبع
می شود از فیض عشق آخر پری اهریمنم
من که می سوزد دلم در یاد شمع عارضی
نیست غیر از نور چون فانوس در پیراهنم
گر خدا ناکرده بگریزم ز دست انداز عشق
جز دهان اژدها جویا مبادا مامنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس قوی خود نسبت به عشق و زیبایی صحبت میکند. او خود را نوعی نخل میداند که از تجلی عشق بینظیر است و احساس میکند که مانند شمعی در حال سوختن است. شباهت خود را به پرتو شمع و فانوس بیان میکند و به زیباییهای طبیعت و عواطفش اشاره دارد. او همچنین به خطرات عشق اشاره میکند و میگوید اگر از چنگ این عشق فرار کند، ممکن است به سرنوشتی بدتر بربخورد. در نهایت، او از عشق به عنوان نیرویی الهی و تغییردهنده یاد میکند که باعث بهبود رویههای بد در او میشود.
هوش مصنوعی: من که از زیبایی و نورانیتم به خود می بالم و حسادت نخلهای بلند را دارم، مانند شمعی هستم که نورش دور و برش را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من نمیتواند با تو هماهنگ باشد، ای پرنده خوشآواز. آیا تویی که زیبایی و شادابی باغ را به ارمغان میآوری یا اینکه من هستم؟
هوش مصنوعی: شخصی که دارای ثروت و توانایی است، با عشق و محبت میتواند ویژگیهای منفی خود را کنار بگذارد و به سوی خوبیها و لطافتها حرکت کند. در نهایت، در اثر این تغییر و تحول، از صفات بد خود رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: دل من در یاد شمع میسوزد و هیچ چیزی به جز نور ندارم، مانند نوری که در لابهلای پیراهنم میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر به هر دلیلی از عشق فرار کنم، بهتر است به دام اژدها بیفتم و در مکانی امن نباشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.