گنجور

 
جویای تبریزی

کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان

شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان

جلوهٔ توحید را هر ملتی آیینه است

شاهد معنی نماید در لباس هر زبان

خامشی باشد هنر در کیش ارباب کمال

در دهن دزدیده دارد حلقهٔ جوهر زبان

گر بنرمی آشنا شد خوبتر از مرهم است

ور به تندی ساخت باشد بدتر از نشتر زبان

عیب باشد پیش ارباب ر توصیف خویش

بس بود در خودستایی تیغ را جوهر زبان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی

من کیم تا تیغ او گردد به خونم ترزبان؟

غمزه اش را خط پشیمان از دل آزاری نکرد

تیغ را پیچیده کی می گردد از جوهر زبان؟

سعی کن کردارت از گفتار باشد بیشتر

[...]

بیدل دهلوی

گر چه جز ذکرت نمی‌گنجد حدیثی در زبان

چون نگینم جای نام توست خالی‌بر زبان

درد عشق و ساز مستوری زهی فکر محال

خار پا چون آتش اینجا می‌کشد از سر زبان

مزرع اهل سخن شایستهٔ آفات نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه