زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم
که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم
چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران
که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم
بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی
نگین دان چشم پرخونی شود از پهلوی نامم
بجسم نازکش ترسم که سنگینی کند جویا
قبا از نکهت گل گر کند در بر گل اندامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر در مورد دوری و فراق از محبوبش میپردازد. شاعر به طغیانی از اشک و غم اشاره کرده و میگوید که حسرت و درد فراق او را به شدت آزار میدهد. او از ارتباط بین قلب و جسمش صحبت میکند و از سنگینی احساسی که دارد میترسد. در نهایت، گل و نکهت آن را به زیبایی محبوبش تشبیه میکند و از تأثیر این دوری بر روح و جانش میگوید.
هوش مصنوعی: چگونه میتواند کسی از حال من باخبر شود، در حالی که معشوقه خودخواه من باعث شده است که پیامآور، زبانش بند آمده و نتواند نالههای من را برساند؟
هوش مصنوعی: در شب جدایی، اشکهای من به اندازهای سیلآساست که انگار طوفانی به پا کرده است. این اشکها به اندازهای فراوانند که نمیدانم چه بگویم و فقط با تعجب به لب بام خود نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: با حسرت زندگیام را سپری میکنم، چون دور از دوستی شیرین و گرانقیمت هستم، چشمانم از غم و اندوه به شدت خونین شده و نامم از غم فراقش در دل پر درد است.
هوش مصنوعی: من از این میترسم که بدن نازک و لطیفم سنگین شود، به خاطر اینکه وقتی گردن نازکم را از عطر گل به خود بپیچم، ممکن است این زیبایی به من آسیب بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم
نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم
ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم
به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم
اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی
[...]
هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم
بود پیدا از آغازم که پیدا نیست انجامم
مرا به پاره کردن جامه عرت به بد نامی
که تنگ آمد لباس نیکنامیها به اندامم
ستم باشد به زهر آغشتن لب در عتاب من
[...]
به این طاقت نمیدانم چه خواهد بود انجامم
نگین بینقش میگردد اگرکس میبرد نامم
به رنگ نقش پا دارم بنای عجز تعمیری
به پستی میتوان زد لاف معراج از لب بامم
هزاران موج ساحل گشت چندین قطره گوهر شد
[...]
بدام اندیشه از گلشن بگلشن بیم از دامم
نه در گلشن قرارم بود و نه در دام آرامم
سروشی دوش در مستی ز جانان کرد پیغامم
که گر مشتاق مایی عکسی افتاده است در جامم
ز شب تا صبح بودم بر در میخانه رحمت
سحر پیر مغان جامی ز رأفت کرد انعامم
بزن زآن آتشینصهبا تو ساقی آتشم بر جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.