گنجور

 
جویای تبریزی

در دل، آنانکه غم یار نهان می دارند

شعله ای را بخس و خار نهان می دارند

عزلت آنانکه گزیدند پی شهره شدن

راز در پردهٔ اسرار نهان می دارند

غنچهٔ لاله صفت چون جگر آشامان

داغ را در دل افگار نهان می دارند

به سر زلف تو آنانکه دلی باخته اند

مهره را در دهن مار نهان می دارند

حیف از آن آینهٔ دل که ز گرد کلفت

در پس پردهٔ زنگار نهان می دارند

پرده داران حرمخانهٔ اسرار ترا

از دل و دیدهٔ خونبار نهان می دارند

می گزیدند کسانی که زمردم جویا

یار از دیدهٔ اغیار نهان می دارند

 
sunny dark_mode