به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه
کند درازی شب عمر شمع را کوتاه
گذشت آه من از نه فلک ز پستی قدر
که نارسایی طالع بود رسایی آه
به حرف و صوت سرآمد حیات من، غافل
که راه زود به افسانه می شود کوتاه
شد از سفیدی مو بیش دل سیاهی من
ز صبح حشر نشد جان غافلم آگاه
ز ناله ام جگر سنگ چون نگردد آب؟
مرا ز قیمت نازل فکنده اند به چاه
مراست دیده دل از حطام دنیا سیر
نیم شرار که سرکش شوم به مشت گیاه
علاقه سر مویی به دل بود بسیار
بس است لنگر پرواز چشم یک پر کاه
ز ذکر جهر مکن منع صوفیان زاهد
که عاشقند به بانگ بلند بر الله
کسی به مرتبه سروری سزاوارست
که ریشه کن ز دل خود کند محبت جاه
دو روزه دولت فصل بهار چندان نیست
که کج به طرف سر خود نهی چو غنچه کلاه
مخور فریب سعادت ز چرخ شعبده باز
که بیضه بهر شکستن نهند زیر کلاه
ز داغ لاله سیراب می توان دریافت
که می کند ته دل را شراب لعل سیاه
محیط پرخطر عشق ازان وسیع ترست
که بر کنار فتد موجه ای ازو به شناه
زیاده شد ز خط سبز سرگرانی حسن
غرور شاه یکی صد شود ز گرد سپاه
ز قطع رشته امید چند تاب خوری؟
ازین کلافه وسواس دست کن کوتاه
به من حرارت دوزخ چه می کند صائب؟
چنین که آب مرا کرده است شرم گناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از درد و ناامیدی شاعر صحبت میکند. او از بخت سیاه و شبهای طولانی زندگیاش شکایت دارد و احساس میکند که از کمرنگ شدن عمرش بر اثر سختیها و مشکلات زندگی رنج میبرد. شاعر به عشق و دلتنگی اشاره دارد و به دنیا و زرق و برق آن بیاعتناست. او بر این باور است که سعادت و خوشبختی زودگذر هستند و نباید فریب آنان را خورد. همچنین در نهایت به عشق و حرارت دوزخی که از گناه ناشی میشود، اشاره میکند و از ناامیدی و قطع امید خود حرف میزند. در کل، شعر به بررسی احساسات عمیق انسانی از جمله درد، ناامیدی و عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: دل شفاف و روشن من به شدت از بدشانسی رنج میبرد و شبهای طولانی عمرم به مانند شمعی، آن را کوتاه کرده است.
هوش مصنوعی: عذاب و دردی که من دارم، از آسمانها نیز فراتر رفته است. این درد به خاطر وضعیت پایین و ناپسند من است که ناشی از عدم خوشیمنی و سرنوشت ناپسند من است.
هوش مصنوعی: زندگی من تنها به کلمات و صداها وابسته است، در حالی که غافلم که این مسیر به سرعت به داستانها و افسانهها تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: از سفیدی مو، دل من بیش از پیش تیره و تار شده است. از صبح قیامت، جان من غافل است و بیدار نشده است.
هوش مصنوعی: از صدای نالهام، جگر سنگ هم آب میشود. به خاطر ارزانی و بیارزشی خود، مرا در چاهی انداختهاند.
هوش مصنوعی: دل من از دنیای فانی خسته است، و نمیخواهم که مانند شعلهای سرکش و طغیانی به سوی دنیا بروم.
هوش مصنوعی: علاقهای که وجود دارد، حتی به اندازه یک سر مویی هم باشد، کافی است. این علاقه میتواند مانند لنگری باشد که مانع از پرواز آرزوها و چشمها میشود.
هوش مصنوعی: از ذکر و یاد خدا با صدای بلند خودداری نکن، زیرا صوفیان زاهد عشق و ایمان دارند و با صدای بلند به خداوند عشق میورزند.
هوش مصنوعی: کسی لایق مقام رهبری است که محبت به مقام و جاه را از دل خود حذف کند.
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی در زندگی مانند فصل بهار تنها برای مدت کوتاهی پایدار است. بنابراین نباید به طرز نادرست و با بیتوجهی به آن نزدیک شد، مثل گلبهگلی که کلاه خود را به طور نادرست بر میدارد. در واقع، باید با احتیاط و احترام برخورد کرد تا از این دوره خوشی استفاده لازم را ببریم.
هوش مصنوعی: فریب خوشیهای ظاهری را نخور، زیرا تقدیر مانند شعبدهباز است که برای فریب دادن دیگران، نقشههایی در سر دارد. آنها ممکن است به ظاهر چیزی زیبا و خوشایند ارائه دهند، اما در حقیقت، هدفشان شکستن و تخریب است.
هوش مصنوعی: از اشک و حسرت لاله میتوان فهمید که در عمق دل، شراب تیرهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: خطرهای عشق بسیار بیشتر از آن هستند که یک موج کوچک بتواند از آن عبور کند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت حسن به حدی رسیده که حتی در میدان نبرد، به مانند نشانهای از سلطنت و قدرت، تمام توجهها را به خود جلب میکند و باعث میشود که با آن وجودش، نیروی سپاه صد برابر قویتر به نظر برسد.
هوش مصنوعی: چرا خودت را به خاطر ناامیدی اذیت میکنی؟ از این کلافه بودن و وسواس رها شو و کار را سادهتر بگیر.
هوش مصنوعی: من را حرارت دوزخ چه سودی میبخشد، وقتی که نمیتوانم شرم گناه خود را تحمل کنم و همین آب سرد هم مرا شرمنده کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست
ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
[...]
به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه
به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز
به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه
به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن
[...]
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه
که با سعادت زهره است و باطراوت ماه
سعادتی که همه در روان گشاید طبع
طراوتی که همه بر خرد ببندد راه
اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود
[...]
ایا بهار من و عید نیکوان سپاه
چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام
برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل
[...]
تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست
به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه
چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست
اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه
ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.