ما که دل در فکر دنیای خراب افکنده ایم
گوهر یکدانه ای را در خلاب افکنده ایم
مغز خورشید از شمیم عشق باشد عطسه ریز
تا بر این اخگر ز لخت دل کباب افکنده ایم
در طریق جستجو از گرمی رفتار خویش
آتش شوقی در آغوش شتاب افکنده ایم
سادگی بین کز پی تحصیل آرام و قرار
خویش را در موج خیز اضطراب افکنده ایم
شاهد دیدار از آیینهٔ ما رو نتافت
تا به رخ از پردهٔ حیرت نقاب افکنده ایم
در هوای گرم سیر عشق امشب ما و یار
جامه خواب از پرنیان ماهتاب افکنده ایم
خویش را جویا به رنگ نقش پای زایران
بر در دولت سرای بوتراب افکنده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق عاشقانه و تضادهای میان دنیای مادی و عشق حقیقی میپردازد. شاعر از اینکه دل خود را در دنیای خراب و ناپایدار افکنده، ابراز ندامت میکند و نشان میدهد که عشق واقعی همانند گوهر نایابی است که در دل کثیف دنیا گم شده. همچنین به عشق و شوقی اشاره میکند که آتشسوزان و مخاطرهآمیز است و انسان را به حرکت و جستجو وامیدارد. در نهایت، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا، به دنیای عشق و دیدارهای عاشقانه اشاره میکند و ترکیب خواب و خیال را به تصویر میکشد. این شعر در پیآمدهای عشق، آرامش و اضطراب، و زیباییهای آن تأمل میکند.
هوش مصنوعی: ما که دلمان را در دنیای خراب و فاسد گذاشتهایم، در واقع یک چیز ارزشمند و گرانبها را در فضایی بیثمر و بیفایده انداختهایم.
هوش مصنوعی: خورشید از نسیم عشق مانند عطسهای لطیف میباشد که بر این شعلههای دلسوزی که به خاطر بیقراریهای عاشقانه ایجاد شده است، میوزد و آنها را حرارت میبخشد.
هوش مصنوعی: در مسیر جستجو، با گرمی رفتار خود شعلهای از اشتیاق در آغوش شتاب قرار دادهایم.
هوش مصنوعی: سادهلوحی که برای به دست آوردن آرامش و آسایش خود، در دریای پر اضطراب غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: معشوقهٔ ما از دیدار با ما غافل نشد، زیرا که ما خود را از پردهٔ حیرت بیرون آوردهایم و با چهرهای نمایان در برابرش هستیم.
هوش مصنوعی: امشب در هوای گرم، به عشق و معشوقهام مشغولیم و لباس خوابمان را از پارچه نرم و لطیف ماهتاب به زمین انداختهایم.
هوش مصنوعی: به دنبال شناخت خود هستیم و اثر ردپای مسافران را بر دروازه کاخ زیبای بوتراب مشاهده کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
محتسب گر فاسقان را نهی منکر میکند
[...]
کشتی ما کو که ما زورق در آب افکنده ایم
در خرابات مغان خون را خراب افکنده ایم
جام می را مطلع خورشید تابان کرده ایم
وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ایم
با جوانان بر در میخانه مست افتاده ایم
[...]
بس که ما از روی رسوایی نقاب افکندهایم
عشق رسوا را هم از خود در حجاب افکندهایم
تا فکنده طرح صلح آن جنگجو با ما هنوز
یاز دهشت خویش را در اضطراب افکندهایم
ز آتش دل دوزخی داریم کز اندیشهاش
[...]
ما قلم در آتش و دفتر در آب افکندهایم
هرچه با آن خواهشی هست از حساب افکندهایم
شب که در مستی سراغ کلبهٔ ما کردهای
جای غم شادی، برون از اضطراب افکندهایم
کوی جان معمورتر داریم، از بازار دل
[...]
ای که گویی ما به زهد از خود حجاب افکندهایم
رو که ما سجاده تقوی بر آب افکندهایم
مردمان دیده را ما در شب آسودگی
بسترِ خارِ مغیلان وقت خواب افکندهایم
بهر خونِ ما خدا را دل مرنجان غمزه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.