غمش گرم تپش گه شعلهآسا میکند ما را
گهی بیدست و پا چون موج دریا میکند ما را
چنان در پردهٔ خاموشیایم از دیدهها پنهان
که آواز شکست رنگ پیدا میکند ما را
ز همپروازی عنقا نبستم طرفی از عزلت
به گمنامی چو خود مشهور دنیا میکند ما را
به راه کعبهٔ شوقت فغان از دل تپیدنها
که مانند جرس هر لحظه رسوا میکند ما را
ز خود بیگانه یابم خویش را تا به خودم، جویا!
بنازم بیخودیها را که از ما میکند ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پیچیده انسان در مواجهه با عشق و دل تنگی میپردازد. شاعر بیان میکند که غم و عشق او را مانند شعلهای میسوزاند و هر لحظه احساس بیپناهی و تنهایی میکند. او در این حال، گویی در خاموشی و در دل تاریکی پنهان شده است. عشق او باعث میشود تا مانند جرس در هر لحظه خود را نشان دهد و رسوا کند. شاعر همچنین به این نکته اشاره دارد که در جستجوی خود واقعیاش است و از این بیخودی لذت میبرد، زیرا این بیخودی او را به درک عمیقتری از وجودش میکشاند.
هوش مصنوعی: درد و غمش گاهی مثل شعلهای ما را میسوزاند و گاهی هم مانند موج دریا، ما را بیقرار و بیحواس میکند.
هوش مصنوعی: ما به قدری در سکوت و پنهانی هستیم که حتی صدای شکستن نیز ما را آشکار میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر همنشینی با این پرندهی خاص، عزلت و گمنامی را انتخاب نکردم، زیرا مانند خودم، نیز میخواهم که در دنیا شناخته شوم و مشهور شوم.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق به کعبه، دل من پیوسته به تپش افتاده و این تپشها مانند صدای جرس، هر آن ما را به دیگران معرفی میکند و رسوا میسازد.
هوش مصنوعی: من برای مییابم که از خودم جدا هستم و به دنبال پیدا کردن خودم هستم. باید به بیخودیها افتخار کنم، زیرا آنها ما را از خودمان دور میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را
جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
جنون تکلیف کوه و دشت و صحرا میکند ما را
اگر تن دردهیم آخر که پیدا میکند ما را؟
محبّت شمع فانوس است کی پوشیده میماند
غم او عاقبت در پرده رسوا میکند ما را
قمار عشق نقد صرفه را در باختن دارد
[...]
جنون دانسته گستاخ تماشا میکند ما را
که میداند حجاب عشق رسوا میکند ما را
به ذوق بیخودی با بوی گل برگ سفر داریم
نیاید گر بهار از پی که پیدا میکند ما را
اگر دل زیر بار غم نباشد بیم رسوایی است
[...]
غم عشقت خلاص ازرنج دنیا می کند ما را
مذاق تلخ، تلخی ها گوارا می کند ما را
کند آیینه را روشن نظر، خاکستر گلخن
غبار کلفت ایام، بینا می کند ما را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.