گنجور

 
جویای تبریزی

از سینه دل جدا به تپیدن نمی شود

مرغ قفس رها به رمیدن نمی شود

بگذار لحظه ای لب خود را بکام ما

آب عقیق کم به مکیدن نمی شود

پای تعلق از سرمستی بکش که یار

رام کسی به ناله کشیدن نمی شود

دیدم ترا ز دور ولی چون کنم که دل

هرگز تسلی از تو به دیدن نمی شود

بگذار پا به راه توکل که کارها

جویا به گفتن و به شنیدن نمی شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود

گل زین چمن تمام به چیدن نمی شود

در دل گره ز زلف تو داریم شکوه ها

کوتاه حرف ما به شنیدن نمی شود

از شرم خویش در پس دیوار مانده ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه