گنجور

 
جویای تبریزی

سوخت تا از پرتو آن آتشین خو پیکرم

صیقل آیینهٔ خورشید شد خاکسترم

در خیالم بسکه شب هر دم به رنگی آمدی

می توان صد رنگ گل رفتن ز روی بسترم

از پی هم می رود دور از وصال او سرشک

همچو فوج آهوی رم کرده از چشم ترم

چون شوم محوت نیاید از من، می شود

پردهٔ حیرت چو آیینه نقاب جوهرم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

معدن شادیست این معدن جود و کرم

قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم

قطران تبریزی

مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم

گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم

من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم

گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم

هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم

[...]

عین‌القضات همدانی

ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم

قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم

انوری

گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی

ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم

بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی

خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم

منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی

[...]

خاقانی

هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون می‌برم

عالمی از عالم وحدت به کف می‌آورم

تخت و خاتم نی و کوس رب هب‌لی می‌زنم

طور آتش نی و در اوج انا الله می‌پرم

هرچه نقش نفس می‌بینم به دریا می‌دهم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه