دل از عشق مجازی کی مرا مسرور میگردد
که این پروانه دایم گرد شمع طور میگردد
گزند از پهلوی خود میرسد ارباب خواهش را
دل از جوش هوسها خانهٔ زنبور میگردد
نباشی از نمکپروردهات هم روز بد ایمن
که داغ دل ز بخت شور چشم شور میگردد
به هر دور مگر از دور فغفورش به یاد آید
که اشک از می به چشم کاسهٔ فغفور میگردد
به مقدار توان غالب شوی بر خویش در پیری
کمان چون حلقه شد از خود به قدر زور میگردد
شود با هرکه دارد وحشت الفتگزین جویا
به دل نزدیک باشد آنکه از ما دور میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و چالشهای ناشی از خواستههای قلبی است. شاعر از حالاتی مانند دلباختگی، آتش عشق و دردهای ناشی از هوس و آرزوها صحبت میکند. او به تضاد بین عشق واقعی و عشق مجازی اشاره میکند و میگوید که چگونه این عشق میتواند منجر به رنج و درد شود. در نهایت، شعر به این نکته میرسد که فاصله بین دلها و نزدیکی روحی مسائلی است که در روابط انسانی وجود دارد، و درک احساسات و ارتباطات عمیقتر از ظاهر بسیار مهم است.
هوش مصنوعی: دل نمیتواند از عشق ساختگی و سطحی خوشحال شود؛ چراکه مانند پروانهای است که همیشه دور شمع میچرخد و به آن نور فریبنده جذب میشود.
هوش مصنوعی: آسیب و آسیبدیدگی از طرف خود انسان به دلخواهش وارد میشود و دلش به خاطر آرزوهایش به شدت ناراحت و پریشان میشود، مانند کندو زنبور که در جستجوی شوق زندگی است.
هوش مصنوعی: هرگز از بدیها و مشکلات زندگی در امان نیستی، حتی اگر از کسانی باشی که به تو نیکی کردهاند. دلتنگی و غم ناشی از بدبیاری ممکن است بر زندگیات سایه بیفکند.
هوش مصنوعی: به هر حال در دورانی که یاد فغفور در خاطر میآید، اشک به چشم ظرف فغفور میریزد و به نوعی خمیازهای از غم یا دلتنگی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: انسان به اندازهی قدرت و تواناییاش میتواند بر خود مسلط شود، بنابراین در دوران پیری، همچون یک کمان که به شکل حلقه درآمده، به همان اندازه که توانایی داشته باشد، در مسیر زندگیاش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: هرکس با کسی که از او ترس و وحشت دارد، ارتباط برقرار کند، در دل او نزدیکتر خواهد بود. در عوض، کسی که از ما فاصله میگیرد، به ما نزدیک نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
سر دارالامان نیستی گردم، که هر موری
در آن مهمانسرا همکاسه فغفور می گردد
چه خواهد شد من افتاده را از خاک برداری؟
[...]
ز من دور آن پری پیکر به صد دستور میگردد
به دل نزدیکتر از جان به ظاهر دور میگردد
برای زخم تیرش سینة بیطالعی دارم
که گر الماس ریزم مرهم کافور میگردد
نگاه ما چه سربازی تواند کرد در کویش
[...]
نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد
که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
اگر یابد کسی از وسعت آباد دل، آگاهی
به چشمش دامن صحرای امکان گور می گردد
چه شهد است این که در زیر نگاه، ای رخنه گر داری؟
[...]
چه شور است این که بر گرد سر مخمور میگردد
که جان کندن به تلخی در مذاقم شور میگردد
تو را کاکل به گرد سر چرا پیچیده میدانی
خیال خودپرستی بر سر مغرور میگردد
نمیدانم چه خوی است این بت وحشیمزاجم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.