گل با سر بازار بسنجد چو چمن را
بازر به ترازو ننهد خاک وطن را
بر سرو، نسیم سحری برگ گل افشاند
بنگر به گلستان دم طاووس چمن را
ای هم نفسان سیر چمن فرع دماغ است
دور از گل آن رو چه کنم سرو و سمن را
کو دل که کس اندیشهٔ گلگشت نماید
کو دیده که یک ره بتوان دید چمن را
عریان نشوی همچو گهر در همهٔ عمر
از گرد یتیمی کنی ارجامهٔ تن را
جویا بر هر کس نتوان نکته سرا بود
بر خاک میفکن در نایاب سخن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی زیباییهای طبیعت و گلستانهاست. شاعر در ابتدا به ارزش و زیبایی گلها و چمنها اشاره میکند و بیان میکند که بازار نمیتواند اهمیت وطن را درک کند. سپس به نسیم صبح اشاره میکند که بر گلها میافشاند و زیبایی طبیعت را توصیف میکند. شاعر از دوستانش میخواهد که این زیباییها را درک کنند و دوری از گل را بیمعنا میداند. او همچنین به عزت نفس و خودباوری اشاره میکند و هشدار میدهد که باید از تندیس یتیمی دوری کرد. در نهایت، شاعر بر اهمیت سخن نابی که در دل هر فرد نهفته است، تأکید میکند و از سادگی در بیان مطالب مهم پرهیز میکند.
هوش مصنوعی: گل در بازار زیبایی خود را میسنجد، اما چمن نمیتواند خاک وطن را با ترازوی خود اندازهگیری کند.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بر درخت سرو گلبرگهایی میپاشد، به زیباییهای گلستان و حرکات طاووس در چمن بنگر.
هوش مصنوعی: ای دوستان گرامی، زندگی در باغ، تنها نگاهی سطحی به زیباییها است. وقتی از گل دور باشیم و در کنار آن نباشیم، چه باید کرد با سرو و گیاهان زیبا؟
هوش مصنوعی: کسی که دلش بخواهد در باغ پر گلی قدم بزند، کجاست؟ و کسی که بتواند باغ را از دور ببیند، کجاست؟
هوش مصنوعی: در طول عمرت، همچون مرواریدی، بیپوشش و عریان نخواهی ماند؛ اگر از غبار یتیمی خود را حفظ کنی و لباس وجودت را تزیین کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند به خوبی نکات را از دیگران برداشت کند، پس سخنهای ارزشمند و نایاب را در دل خود نگهدار و آن را به آسانی در معرض نمایش قرار نده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب بود از راه نیاز اهل زمن را
در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست
رایش بصفا روی زمین را و زمن را
در رسته بازار هنر ملک خریدست
[...]
گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را
بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را
شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه
بگشود سر نافه غزالان ختن را
شد لاله به خمیازه به یاد می لعلت
[...]
چشمت بفسون بسته غزالان ختن را
آموخته طوطی ز نگاه تو سخن را
پیداست که احوال شهیدانش چه باشد
جائیکه بشمشیر ببرند کفن را
معلوم شد از گریه ابرم که درین باغ
[...]
دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
در خاک کند کلفت من سرو چمن را
یوسف نه متاعی است که در چاه بماند
از دیده بدخواه چه پرواست سخن را؟
از داغ ملامت جگر ما نهراسد
[...]
بازآ که دل از داغ تو آراسته تن را
پر ساخته زین لاله سراپای چمن را
ای روشنی دیده چو گشتی ز نظر دور
زنهار فراموش مکن حب وطن را
جز نام تو حرف دگرم ورد زبان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.