نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را
سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را
چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت
طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را
نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس
بود این مملکت با تیغ چوبین نی سواران را
به رنگ شمع محفل مظهر نور یقین گردند
اگر باشد زبان و دل یکی شب زنده داران را
سرشک افشانی چشم سفیدم را تماشا کن
که باشد فیض دیگر سیر صبح روز باران را
به چشم اهل عبرت سنگساری بیشتر نبود
نهان سازد فلک چون در مرصع تاجداران را
به رنگ غنچه از شرم بهار عارضش جویا
سر خجلت به زیر افکنده دیدم گلعذاران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مفاهیم عمیق زندگی، بیداری و عرفان اشاره دارد. شاعر با بیان نکاتی درباره پرهیزکاری و روزهداری، به چالشهای موجود در عالم آزادگی و نادانی افراد میپردازد. او با تمثیل بلبل و سرشک، حزن و حسرت ناشی از فراق و دوری را به تصویر میکشد و بر اهمیت اتحاد زبان و دل در درک حقیقت و نور یقین تأکید میکند. همچنین، نگاه شاعر به دنیای ظاهری و دلیلی که موجب خجالت و شرم میشود، نمادی از ناکامی بشر در دستیابی به معانی عمیقتر زندگی است. در نهایت، این شعر به عمق تجربه انسانی و لزوم بصیرت در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اندیشههای دور از مرگ، کسانی که پرهیزگارند را در روز عید، سفرهای از فیض و برکت ارائه نمیدهد. روزهداران نیز از آن بیبهرهاند.
هوش مصنوعی: از پر بلبل خون میچکد و او با حسرت ناله میزند، گویی اشک ما نشان از طراوت بهار دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیای آزادی قدم نمیگذارد اگر که این سرزمین با تبر خشونتبار سواران ناآگاه اداره شود.
هوش مصنوعی: اگر قلب و زبان یکسان باشد، افرادی که شبزندهدارند، مثل شمعی در جمع، نور یقین را به خود میگیرند و میدرخشند.
هوش مصنوعی: به تماشای اشکهایی که از چشمانم میریزد بنشین، زیرا این اشکها میتواند نشانهای از زیبایی و خوشی دیگری باشد که در روز بارانی صبح، پدیدار میشود.
هوش مصنوعی: چشمان بیدار و آگاه چیزی جز سنگساری برای عبرت گرفتن نمیبینند، و آسمان هم مانند یک زیور، رازها و واقعیتهای پنهان تاجداران را مخفی میکند.
هوش مصنوعی: چهرهاش به رنگ غنچهای است که از شرم بهار به سرش آمده. وقتی نگاه کردم، دیدم گلهای زیبایی که آنجا بودند، سرشان را به زیر انداختهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را
کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را
مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر
که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را
ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی
[...]
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
که روشن کرد هرسو شمع گلهای بهاران را
چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت
صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را
تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی
[...]
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل
[...]
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
که افزاید رسایی از گره در رشته باران را
ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟
به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد
[...]
کتابت کی تواند داد داد بیقراران را
سحاب خشک حسرت میدهد مشتاق باران را
چه شد دیریست کز زلف بتان بویی نمیاری
به امیدی نشاندی ای صبا امیدواران را
نمک دارد که بعد از انتظار غم ز دل بردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.