گنجور

 
جویای تبریزی

خون جگر زهر بن مو بی تو سر شود

هر موی بر تنم زغمت نیشتر شود

بویش نشان زگرد رهی می دهد مرا

ترسم ز سیر گل غم دل بیشتر شود

در باغ رنگ گل چو دل غنچه بشکند

هرگه به ناز نوگل من جلوه گر شود

عیش شباب را غم پیری بود ز پی

باشد خمار بادهٔ شب چون سحر شود

در سیر باغ بیشتر از خویش می روم

دور از تو رنگ و بوی گلم بال و پر شود

گفتی دوای درد تو جویا بگو که چیست

وصلت بود علاج میسر اگر شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود

وز دیدگان کنارم همچون شمر شود

از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا

از خون سر مژه چو سر نیشتر شود

راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ایخسروی که هر که کند بندگی تو

هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود

هر دم ببندگی تو این خیمه کبود

چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود

جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
سعدی

گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود

مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود

حکیم نزاری

ما را نه ممکن است که از تو به سر شود

گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود

آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو

صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود

گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود

آن بیوفای عهد شکن را سفر شود

کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت

نزدیک بود کز تن من، جان به در شود

او می رود چو جان و مرا هست بیم آن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه