خون جگر زهر بن مو بی تو سر شود
هر موی بر تنم زغمت نیشتر شود
بویش نشان زگرد رهی می دهد مرا
ترسم ز سیر گل غم دل بیشتر شود
در باغ رنگ گل چو دل غنچه بشکند
هرگه به ناز نوگل من جلوه گر شود
عیش شباب را غم پیری بود ز پی
باشد خمار بادهٔ شب چون سحر شود
در سیر باغ بیشتر از خویش می روم
دور از تو رنگ و بوی گلم بال و پر شود
گفتی دوای درد تو جویا بگو که چیست
وصلت بود علاج میسر اگر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و اندوه عاشقانه شاعر است. او از عذاب فراق و عشقش به معشوق میگوید و اینکه نبود او چگونه بر روح و جسمش اثر میگذارد. شاعر به بوی خوشی که از معشوقش میآید اشاره میکند و از ترس اینکه غم و اندوهش بیشتر شود، سخن میگوید. همچنین به زیبایی و لطافت معشوقش اشاره کرده و اینکه دیدار او میتواند مونس دردهایش باشد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که تنها وصال معشوق میتواند دردهایش را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: بدون تو، هر لحظه از غم و اندوه به شدت احساس درد و رنج میکنم و این درد بر تمام وجودم سایه افکنده و مرا بیشتر رنج میدهد.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از طرف او میرسد، مرا به یاد راهی میاندازد؛ اما نگرانم که با دیدن گل، غمهای دل من بیشتر شود.
هوش مصنوعی: در باغ، وقتی دل غنچهای بشکند و باز شود، هر بار گل تازهای با زیباییاش به نمایش در میآید.
هوش مصنوعی: لذتهای جوانی همیشه با نگرانی از پیری همراه است، چون وقتی که خواب شب به صبح میرسد، حالت مستی و شوق نیز از بین میرود.
هوش مصنوعی: در باغ، بیشتر از خودم دور میشوم. با فاصله از تو، رنگ و بوی گلها به من روح میدهد و بال و پرم را باز میکند.
هوش مصنوعی: گفتی که برای درمان دردت بگو چه چیزی است. اگر بتوانی به وصالم برسی، درمان درد تو فراهم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.