دارد دلم مهر علی از بس که پنهان در بغل
هر ذرهٔ خاکم بود خورشید تابان در بغل
باشد دبستان ترا کیفیت صحن چمن
چون غنچه طفلی هر طرف جزو گلستان در بغل
سیلاب اشکم را بود در موج خیز هجر او
هر قطره طوفان در گره هر موج عمان در بغل
دایم ز بیم خوی او در راه جستوجوی او
همچون جرس دارم دلی لرزان و نالان در بغل
یار آید و از خویشتن بهر نثار مقدمش
دل در هوای او رود همچون شرر جان در بغل
جویا من و شاهنشهی کز غایت عز و شرف
با یاد او دارم ز دل پیوسته قرآن در بغل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و پنهان گوید به علی (ع) است. شاعر از احساسات خود نسبت به او صحبت میکند و میگوید که در دلش، محبت علی مانند خورشیدی تابان وجود دارد. او همچنین به زیباییهای دنیا و شوقی که برای دیدن محبوبش دارد، اشاره میکند. در این ابیات، غم و اندوه ناشی از هجرت و فاصله از محبوب نیز حس میشود و شاعر دائماً در جستجوی اوست. در نهایت، اشارهای به عظمت و مقام علی و پیوستگی یاد او با قرآن دارد.
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق علی است، چرا که هر ذرهی خاک من، همانند خورشید تابان، بهطور پنهان این عشق را در خود دارد.
هوش مصنوعی: شاید مدرسه تو مانند حیاط یک باغ باشد که در آن مانند جوانهای معصوم، هر گوشهاش بخشی از گلستان را در آغوش دارد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عمیق دلتنگی و غم ناشی از جدایی است. شاعر از احساساتی چون اشک و طوفان در درون خود سخن میگوید. او حس میکند که هر قطره اشک او مانند طوفانیست که در دل هر موج خروشان ناشی از فقدان محبوب رخ میدهد. در کل، تصویرگر احساسی است که جدایی و دوری معشوق به وجود میآورد و نشاندهندهی عمق این درد و غم میباشد.
هوش مصنوعی: همواره به خاطر ترس و هراسی که از او دارم، در تلاش برای پیدا کردن او مانند زنگی هستم که دلی نگران و ناراحت در سینه دارم.
هوش مصنوعی: دوست میآید و قلبم برای استقبال از او به شدت مشتاق میشود، مانند شعلهای که جان را در آغوش میگیرد.
هوش مصنوعی: من در طلب آن پادشاهی هستم که به خاطر عظمت و شرافتش، با عشق و یاد او در دل خود دائماً قرآن را در آغوش میفشارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میآید از سیر جگر آهم گلستان در بغل
یاس و تمنا در نفس امید و حرمان در بغل
ز آنسان که طفلان چمن دزدند گل از باغبان
آهم کند گلهای داغ از سینه پنهان در بغل
زین پیشتر گل میفشاند از خنده چاک سینهام
[...]
ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل
هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل
هر حلقه زلف ترا صد ملک چین درآستین
هر پرده چشم ترا صد کافرستان در بغل
کی چشم گستاخ مرا راه تماشا می دهد
[...]
دارم دلی، اما چه دل، صدگونه حرمان در بغل
چشمی و خون در آستین، اشکی و طوفان در بغل
باد صبا از کوی تو، گر بگذرد سوی چمن
گل غنچه گردد، تا کند بوی تو پنهان در بغل
نازم خدنگ غمزه را، کز لذت آزار او
[...]
دارم دلی همچون جرس، پیوسته نالان در بغل
از داغ بر احوال خود، صد چشم گریان در بغل
کی از چمن یاد آورم من کز خیال روی او
چون حلقهٔ زلف بتان، دارم گلستان در بغل
صد چاک افتد همچو گل بر جیب من از هر نسیم
[...]
هر تار مژگانم بود موجیّ و عمّان در بغل
هر قطرة اشکم بود نوحیّ و طوفان در بغل
خوش مضطرب میآید از کوی تو باد صبحدم
دارد مگر بویی از آن زلف پریشان در بغل
هر شب چو گل چاک افکنم در جیب و روز از بیم کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.