نباشد عقدهای در خاطر ار ابنای دنیا را
به سان رشتهٔ گوهر به هم راهیست دلها را
به خال روی رنگی میدهم نسبت سویدا را
نهان در گرد کلفت دیدهام از بس که دلها را
شوم چون اشکریزان در تمنای گل رویی
سرشکم دامن گلچین کند دامان صحرا را
ز وحشت درتنم هر موج خون باشد رگ برقی
سراغم منصب آوارگی بخشیده عنقا را
زبان نازش از هر جنبش ابرو بفهماند
که اینک با همین شمشیر گیرم ملک دلها را
بود هر مد آهم رشته طول امل جویا
نهان کردم زبس در پرده های دل تمنا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ابراز احساسات عمیق خود نسبت به عشق و ارتباطات انسانی میپردازد. او میگوید که اگر بین انسانها هیچ عقده و کینهای نباشد، دلها مانند رشتههای گوهری به هم متصل هستند. شاعر زیبایی چهره معشوق را توصیف کرده و احساساتش را نسبت به او بیان میکند.
او در پی زیبایی و دلربایی است و با احساساتی پرشور از عشق، به سراغ محبوب میرود. وجود وحشت و اضطراب در دلش را بیان میکند و از تلاشش برای دستیابی به مقام عشق صحبت میکند. در پایان، شاعر به آرزویش برای رسیدن به عشق واقعی و عمیق اشاره میکند که در پردههای دلش نهان است.
هوش مصنوعی: اگر دلها به هم متصل باشند مانند رشتهای از گوهر، هیچ نگرانی یا کینهای در ذهن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من به رنگ خال صورتت رنگی میزنم که نشاندهنده سیاهی و غم نهان است، زیرا از شدت تأثیر آن، دلها را مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: من مانند باران اشک در آرزوی چهرهی گلی هستم که دامن گلچین را به اشک خود خیس میکند و دامن صحرا را غرق میسازد.
هوش مصنوعی: هر بار که هراس و ترس به جانم میافتد، احساس میکنم که خون در بدنم به تلاطم درمیآید. در این حال، ناامیدی و بیپناهی به من، فضایی مثل آشیانهی پرندهای نادر و فراری میدهد.
هوش مصنوعی: زبان نرم او با هر حرکت ابرو نشان میدهد که اکنون با همین شمشیر، قلبها را تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: هر بار که آه میکشم، احساسات و آرزوهایم را به طرز عمیقتری در دل پنهان میکنم، زیرا میخواهم از آرزوهای ناشناختهام دوری کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.