گنجور

 
صائب

من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم

عقیق نامدارم حق شهرت بر یمن دارم

اگر بیرون نمی آیم ز خلوت نیست بی صورت

سخن رو در من آورده است و من رو در سخن دارم

کجا همسنگ با من می شود مجنون بیجوهر

که من سنگ فسان از بیستون چون کوهکن دارم

نمی گردد حجاب نور وحدت پرده کثرت

نظر بر شمع چون پروانه من از انجمن دارم

ز آب زندگانی تازه دارد جان خشکم را

عقیق آبداری کز خموشی در دهن دارم

از آن بوی پیراهن به یاد یوسفم قانع

که چشمی نیست در دنبال این نعمت که من دارم

ز غربت دیگران را داغ اگر بر دل بود صائب

به دل چون لاله من داغ غریبی در وطن دارم

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
عطار

ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم

چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم

تن و جان محو شد از من، ز بهر آنکه تا هستم

حقیقت بهر دل دارم شریعت بهر تن دارم

همه عالم پر است از من ولی من در میان پنهان

[...]

امیرخسرو دهلوی

من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم

چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم

چه جای محنت ایوب و اندوه دل یعقوب

بلا اینست و بیماری و تنهایی که من دارم

گهی از دیده در رنجم، گه از دل در جگرخواری

[...]

حافظ

مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم

هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم

صفایِ خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم

فروغِ چشم و نورِ دل از آن ماهِ خُتَن دارم

به کام و آرزویِ دل، چو دارم خلوتی حاصل

[...]

صائب

هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم

سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم

سراپا جوهرم چون تیشه در شیرین زبانیها

عجب نبود سر پرخاش اگر با کوهکن دارم

عجب نبود شود گر تنگ شکر پرده گوشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه