با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است
دل عندلیب گلشن رنگ پریده است
دور از خرام سرو تو ماتم سراست باغ
هر لاله بسملی است که در خون تپیده است
آن بیخودی که محرم بزم وصال اوست
بوی گل است یا نفس آرمیده است
در طالع کسی که بود داغ مهر او
چون صبح از نخست گریبان دریده است
در چشم آن که واله نیرنگ رنگ نیست
آز از شفق چو دامن در خون کشیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر وصفی از حال و روز عاشق است که به شدت دلتنگ و غمگین است. او اشکهایش را به یاد معشوق ریخته و در غم دوری او به سر میبرد. باغی که باید پر از شادمانی باشد، حالا به یک ماتمخانه تبدیل شده و تمام گلها و لالهها پژمرده و غرق در خون هستند. شاعر به حال و هوای عاشقانی که در بزم وصال معشوق غرق شدهاند اشاره میکند و به دشواریهای عشق و دلتنگیها میپردازد. او همچنین به حسرتهایی که در دل عاشقان وجود دارد و چگونگی گذر زندگی با داغ عشق اشاره میکند. در نهایت، به بیاعتباری نیرنگ و رنگها در چشمان عاشق اشاره شده است.
هوش مصنوعی: با اشکهایی که از چشمانم ریخته، بر صورتم نشسته است و دل کبوتری که در باغ است، رنگش به خاطر این حال و روز، پریده و کمرنگ شده است.
هوش مصنوعی: دور از زیبایی و قدرت قامت تو، باغی که در آن لالهها به زمین افتادهاند، فضایی غمانگیز و پر از tristeza است. هر لالهای که به خاک افتاده، نشاندهندهای از غم و اندوهی عمیق است که به خاطر فقدان تو بر سر این باغ سایه انداخته.
هوش مصنوعی: آن حالت بیخودی و مستی که در حضور معشوق احساس میشود، شبیه به بوی گل یا نفس آرامی است که به دور و بر میپیچد.
هوش مصنوعی: در سرنوشت کسی که عشق او در دلش چون صبح زود پدیدار است، از همان ابتدا نشانههایی از جدایی و غم وجود دارد.
هوش مصنوعی: در چشمان کسی که به زیبایی و فریبندگی علاقهمند است، رنگ و نیرنگ هیچ تأثیری ندارد. این فرد با دیدن سپیده دم، احساسی عمیق و دردناک دارد، گویی دامن او در خون آغشته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است
کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است
عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح
بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است
ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان
[...]
آمد بهار و موکب گلها رسیده است
لاله علم به کون و به صحرا کشیده است
بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو
غنچه ز ذوق جُبهٔ خضرا دریده است
در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست
[...]
جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است
چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است
از حد مبر جفا و بیندیش از وفا
زان رو که خار جور تو در جان خلیده است
دانی که حال زار من خسته دل چه شد
[...]
آن خالقی که صورت خلق آفریده است
غیر مکرر اینهمه صورت کشیده است
مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است
خرم دلی که از غم هجران رهیده است
شادست آنکه دولت غم های عشق تو
برجان و دل بملک دو عالم خریده است
آرد بدست دامن معشوق بیگمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.