گنجور

 
جویای تبریزی

کام دو جهان در قدم زاری دل‌هاست

هر کار که شد ساخته از یاری دل‌هاست

بی جلوهٔ دیدار تو بر صفحهٔ امکان

هر مد نگاهی خط بیزاری دل‌هاست

از خویش رهایی مطلب بی‌مدد عشق

آزادی جان‌ها ز گرفتاری دل‌هاست

بی‌قبضه محال است که شمشیر ببرد

بازو قوی از فیض مددکاری دل‌هاست

جویا نگه از درگه دل روی نتابی

اقبال و ظفر در گرو یاری دل‌هاست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست

این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست

هر حلقه ای از زلف تو، چون حلقه ماتم

از نوحه و از گریه و از زاری دلهاست

بی جلوه انجم، دل شب پرده خواب است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه