رسیده است به جایی لطافت بدنش
که از نسیم شود داغدار یاسمنش
اگر ز نکهت گل پیرهن کند در بر
شگفت نیست که نیلوفری شود سمنش
سخن چو بال و پر طوطیان شود سرسبز
ز آبداری لعل لب شکرشکنش
شکوه حسن ازین بیشتر نمیباشد
که از سپند نخیزد صدا در انجمنش
ز اشک شمع توان نقل در گریبان ریخت
به محفلی که بخندد لب شکرشکنش
به این فروغ ندارد یمن عقیقی یاد
سهیل برگ خزان دیدهای است از چمنش
حلاوت لب ازین بیشتر نمیباشد
که همچو نامه سربسته است هر سخنش
عبیر پیرهن چشم میکند یوسف
اگر به مصر برد باد بوی پیرهنش
چه لذتی است شنیدن نوای جانپرور
ز مطربی که توان بوسه داد بر دهنش
ز دام موج، نجات حباب ممکن نیست
چگونه دل به در آید ز زلف پرشکنش
نشد گشایشی از راه گفتگو صائب
مگر به خال توان یافت نقطه دهنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و لطافت بدن و روح یک معشوق است که توانایی تحریک احساسات و افکار عمیق را دارد. شاعر به توصیف جلوههای مختلف زیبایی او، از جمله عطر و لطافت گلها، لبهای شیرین و شفاف، و صدای دلنوازش میپردازد. او همچنین به قدرت کلمات و سخن معشوق اشاره میکند که مانند پر و بال طوطیها سرسبز و زنده است. در نهایت، شاعر احساس ناتوانی در بیان عشق و جذبه معشوق را ابراز میکند، به این معنا که هیچ کلامی نمیتواند عمق احساساتش را به درستی منتقل کند.
هوش مصنوعی: به نقطهای از زیبایی و لطافت رسیده که حتی نسیم، از عطر و زیبایی او دچار احساس غم و اندوه میشود.
هوش مصنوعی: اگر گل خوشبو پیراهنش را بکند، عجیب نیست اگر سمنزارش تبدیل به نیلوفر شود.
هوش مصنوعی: وقتی سخن مانند پرندگان زیبا و رنگارنگ خوشبو و شگفتانگیز میشود، به دلیل تاثیر شیرینی و جذابیت لبهای کسی است که گفتگو میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوهمندی او بیشتر از این نیست که از درخت سوزنی در جمعش صدایی برنخیزد.
هوش مصنوعی: از اشک شمع میتوان داستانی را روایت کرد و در جمعی که لبخند میزند، این سخن را به میان آورد.
هوش مصنوعی: این بیت به این اشاره دارد که زیبایی و درخشش سهیل، ستارهای در آسمان، به اندازهای است که یمن، سرزمین معروف به زیبایی و ثروت، در برابر آن نور و جذبهاش کمرنگ به نظر میرسد. در واقع، یادآور میشود که حتی زیباییهای طبیعی مانند برگهای خزان، اگرچه در چمن زیبا هستند، به پای درخشش و جذابیت سهیل نمیرسند.
هوش مصنوعی: حلاوت و شیرینی صحبتها از این بیشتر نیست که مانند یک نامه سربسته، هر کلمهاش دارای معنا و راز ویژهای است.
هوش مصنوعی: اگر یوسف به مصر برود و باد بوی پیراهنش را بیاورد، چشمها به سوی او خیره میشوند و راز عشقش برای دیگران آشکار میشود.
هوش مصنوعی: شنیدن صدای دلنشین یک موسیقیدان که چنان ماهر است که میتوان به او احترام گذاشت و از او لذت برد، چقدر شیرین و خوشایند است.
هوش مصنوعی: نجات حباب از چنگال موج غیرممکن است، چگونه میتواند دل از زلفهای آشفته و زیبا جدا شود؟
هوش مصنوعی: با گفتوگو هیچ گشایش و راه حلی به وجود نیامد، مگر اینکه به زیبایی و نشان دلنشین او پی بردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.