به یمن همت عشقت ز قید دل رستم
بتی که قبلهٔ آمال بود بشکستم
دلمم ز لذت جیب دریده غافل نیست
ولی ز ضعف به جایی نمی رسد دستم
ز بسکه صحبت من با تو بدنشین شده است
دمی به بزم تو چون نقش خویش ننشستم
ز نارسایی بخت سیاه خود دانم
که کوتهست ز زلف دراز تو دستم
زفیض بیخودیم محرم حریم وصال
ز خود جدا شده جویا به دوست پیوستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زحماتی که برای آن کشیده اشاره میکند. او از احساسات خود نقل قول میکند و بیان میکند که با وجود خواستههایش، دچار ضعف و نارسایی است. شاعر همچنین از عشق و وصل به محبوبش صحبت میکند و نشان میدهد که در جستجوی عشق، خود را فراموش کرده و از دنیای خود جدا شده است. این شعر به نوعی هم احساسی و هم تفکر عمیق درباره عشق و نرسیدن به آن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و عشق تو، به زنجیر دلم رهایی یافتم و آن بت بزرگ که قبله آرزوهایم بود را شکستم.
هوش مصنوعی: دل من از لذت داشتن پول خالی غافل نیست، اما به خاطر ناتوانیام، نمیتوانم به جایی برسم و دستم به هیچ جا نمیرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه صحبتهای من با تو خیلی عمیق و نزدیک شده، نتوانستهام لحظهای در مجلس تو مثل خودم آرام بنشینم.
هوش مصنوعی: میدانم که بخت شوم و نامساعد من باعث شده که نتوانم به زلف بلند تو برسیم.
هوش مصنوعی: از فضل و رحمت و تاثیر عشق، به حالت بیخودی رسیدهام و حالا در حریم دوستی حاضر شدهام. از خودم جدا شدهام و به جستجوی دوست پیوستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمیرسد دستم
شگفت ماندهام از بامداد روز وداع
[...]
تو آفتاب بلندی و من چنین پستم
به دامنت چه عجب گر نمی رسد دستم
قدح به دست حریفان باده پیما ده
مرا به باده چه حاجت که روز و شب مستم
درون کعبه دل در شدم طواف کنان
[...]
به غیر از آن که بِشُد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طَرْف بَربَستَم
اگر چه خَرمَنِ عمرم غمِ تو داد به باد
به خاک پایِ عزیزت که عهد نشکستم
چو ذَرِّه گرچه حقیرم ببین به دولتِ عشق
[...]
بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم
بریدم از همه عالم به دوست پیوستم
حبیب جام می خوشگوار داد به دست
هنوز میجهد از ذوق جام او دستم
مرا پیاله مده، جام یا صراحی ده
[...]
شنیدهام که به دستار گیوه میگفت
(تو آفتاب بلندی و من چنین پستم)
به جامه متکلف برهنه هم گفت
(به دامنت ز فقیری نمیرسد دستم)
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.