دست در کار زن آخر نه ترا کاری هست
نقد فرصت مده از دست که بازاری هست
چه غم از تابش خورشید قیامت باشد
همچو آه سحر آنرا که هواداری هست
به هنر کوش که محبوب خلایق گردی
آری آنجا که متاعیست خریداری هست
با دل هر که به وصف دهنت نکته سراست
منصب محرمی عالم اسراری هست
شعله عشق نماندست نمی در جگرم
دیده گو اشک مبار آه شررباری هست
داده در وجه پریشانی خاطر جویا
درکف هر که چو گل درهم و دیناری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت تلاش و کوشش در زندگی اشاره دارد و میگوید که باید از فرصتها بهرهبرداری کرد. در عالم وجود، هر چیزی ممکن است و در جایی که هنر و تلاش باشد، افراد دیگری نیز برای خرید و استقبال از آن وجود دارند. شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق و احساسات در زندگی نقش مهمی دارند و در میان مشکلات و پریشانیها، زیبایی و ارزشهای انسانی همواره موجود است. در نهایت، به اهمیت درک زیباییها و تلاش برای ارتقاء خود و داشتن شادی و آرامش اشاره میشود.
هوش مصنوعی: به کار مشغول شو و به دنبال کار خودت برو، چرا که فرصتی را از دست نده که در بازار امکانهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی هوادار و دوستدار داشته باشد، تابش آفتاب روز قیامت هم نمیتواند باعث غم و اندوه او شود؛ زیرا مثل آه صبحگاهی، او امید و عشق را در دل خود دارد.
هوش مصنوعی: به هنر خود تلاش کن تا محبوب مردم شوی، زیرا در جایی که کالایی وجود دارد، خریدار نیز هست.
هوش مصنوعی: هر کسی که در وصف لبهای تو به گفتههای زیبا و دلنشین میپردازد، به مقام و جایگاهی نزدیک میشود که به رازهای پنهان این جهان آگاه است.
هوش مصنوعی: عشق در قلبم به شدت شعلهور است و هیچ نشانی از آرامش در آن نمیبینم. فقط اشک میریزم و حالتی آتشین و غمانگیز دارم.
هوش مصنوعی: هر که در دلش پریشانی و نگرانی دارد، باید بداند که مانند گل، گرانبها و باارزش است، حتی اگر در شرایطی آشفته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.