آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا
آتش افروز بلا در دودمان مصطفا
داد از بی مهری چرخ ستم پرور که کرد
زهر غم در کاسه لب تشنگان کربلا
آه از مظلومی آن ثالث هشت و چهار
داد از ناکامی آن خامس آل عبا
آه از تنهایی آن قرة العین بتول
داد از حالی که رفت آندم به شاه اولیا
آه از درد جگرسوزی که بر زهرا رسید
داد از محرومی آن نور چشم مرتضا
آه از داغی که تا دنیاست نپذیرد علاج
داد از دردی که باشد تا قیامت بی دوا
بعد ازین جویا من و توفیق طوف درگهش
بعد ازین دست من و دامان دشت کربلا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز درد و رنج ناشی از ظلم و ستمی میپردازد که بر اهل بیت پیامبر (به ویژه حضرت علی و حضرت زهرا) رفته است. شاعر با استفاده از اصطلاحات عاطفی و توصیفاتی غمانگیز، مظلومیت و تنهایی آنان را بیان میکند و از عواقب بیعدالتی و غم ناشی از مصائب کربلا سخن میگوید. در پایان، شاعر از جستجوی توفیق و دسترسی به مقدسات کربلا صحبت میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش از ظلم و ستم دنیا سخن میگویید که با بیرحمی خود، آتش غم و مصیبت را در خاندان مصطفی روشن کرده است.
هوش مصنوعی: چرخ زمان با بیرحمیاش باعث درد و غم شده و تلخی آن را بر لبهای تشنگان کربلا ریخته است.
هوش مصنوعی: آه که چه مظلومی بود آن کسی که در سن 34 سالگی، به خاطر شکستها و سختیهایش در زندگی، غمگین و ناراحت بود. او از خاندان پیامبر بود و در کنار او، دردناکترین یادها و ناکامیها را به دوش میکشید.
هوش مصنوعی: ای کاش از تنهایی به یاد قرة العین بتول، به حالتی که در آن لحظه به شاه اولیا رفت، ناله میزدم.
هوش مصنوعی: آه از درد سوزناک و عذاب آور که بر زهرا (سلامالله علیها) فرود آمد، به خاطر محرومیت آن نور چشم مرتضی (یعنی امام علی علیهالسلام).
هوش مصنوعی: آه از دردی که هیچ راهی برای درمان آن وجود ندارد و این درد تا زمانی که دنیا برپاست باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: از این به بعد، من و تو باید پیگیر مقام و منزلتی باشیم که به آن امیدواریم؛ چرا که به زودی دست ما به دامن دشت کربلا خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.