گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
سهیل سیب زنخدان شراب گلرنگ است
میان ما و نمکدان بوسه دشمن او
همیشه بر سر حلوای آشتی، جنگ است
به زعم بیخبران بال می زنم ز نشاط
وگرنه در قفسم جای بوی گل تنگ است
نمی توان به دل کس به زور ناخن زد
چه شد که تیشه فرهاد آهنین چنگ است؟
ز سیر کعبه و بتخانه از طلب ماندیم
همیشه سنگ ره ما، نشان فرسنگ است
به انتقام تسلی نمی شویم از خصم
وگرنه دامن مینای ما پر از سنگ است
اگر سخن به رقم دیر می رسد صائب
گناه ما چه بود، کوچه قلم تنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دل تنگی و عشق صحبت میکند و اشاره میکند که در عواطف انسانی گاهی مشکلاتی وجود دارد. او با استفاده از تصاویری چون چنگ و شراب، حال و هوای عاشقانه و نشاط را به تصویر میکشد. همچنین به تنشهای میان محبت و دشمنی، و مشکلات ارتباطی در عشق اشاره میکند. شاعر از عدم توانایی در تغییر دل دیگران و چالشهای موجود در راه عشق سخن میگوید و در پایان به موانع و سختیهای نوشتن و بیان احساسات میپردازد.
هوش مصنوعی: نغمهی چنگ، دلهای خسته و دلتنگ را باز میکند و ستارهی «سهیل» مانند سیب که بر گونههای زیبایی نقش بسته است، به مینگری که رنگی همانند گل دارد.
هوش مصنوعی: در میان ما و دوستی، گاهی دشواریها و مشکلها وجود دارد، و حتی زمانی که به صلح و آشتی فکر میکنیم، هنوز هم تنشها و رقابتهایی وجود دارد که برقرار است.
هوش مصنوعی: به نظر افراد نادان، من در حال پرواز و شادی هستم، اما در واقع، در قفسم جایی برای خوشبو بودن گلها وجود ندارد و فضا برایم تنگ است.
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند به زور احساسات و دل کسی را تحت تأثیر قرار دهد. چرا که تلاش و زحمتی که فرهاد برای سنگکنی کرده، نشاندهنده قدرت و اراده اوست.
هوش مصنوعی: ما همیشه در جستجوی کعبه و معابد بودیم، اما سنگهای راه ما نشانهای از مسافتهای دور هستند.
هوش مصنوعی: ما از دشمن خود انتقام نمیگیریم تا تسلی پیدا کنیم؛ اگر بخواهیم انتقام بگیریم، دامن مینا (جامی که از شیشهی زیبا ساخته شده)ی ما پر خواهد شد از سنگها.
هوش مصنوعی: اگر سخن دیر به مقصد میرسد، تقصیر ما چیست وقتی که فضای نوشتن محدود است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
[...]
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد
ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
[...]
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خُفیه نمیبایدم شراب و سماع
[...]
کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است
بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است
چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است
هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
[...]
مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است
ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است
دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم
که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است
مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.