بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است
اگر به سرو شکستی رسد ز رعنایی است
ازان زمان که مرا عشق برگرفت از خاک
چو گردباد مدارم به دشت پیمایی است
ز آسیای فلک آب را که می بندد؟
ز سیر و دور نماند سری که سودایی است
غبار وحشت من گرچه لامکان سیرست
هنوز در دل من آرزوی تنهایی است
دل رمیده گل از روزگار می چیند
نشاط روی زمین از غزال صحرایی است
به نور عشق مگر چشم دل گشاده شود
وگرنه دیده ظاهر، حجاب بینایی است
به زور عجز توان گوشمال گردون داد
که پشت سر تو سرپنجه توانایی است
نظر به شاخ بلندست مرغ وحشی را
تلاش دار کند هر سری که سودایی است
اگرچه صبح قیامت دمید ازان خط سبز
همان دو چشم تو مشغول باده پیمایی است
به دور حسن تو فرمان قتل عاشق شد
وگرنه خط، رقم رخصت تماشایی است
ترا به وعده تقاضا که می تواند کرد؟
عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
رخ لطیف ترا بی نقاب نتوان دید
تو چون به پرده روی صرفه تماشایی است
نظر به قامت او، رایتی است خوابیده
اگرچه سرو گلستان علم به رعنایی است
به کنه راز خموشی کجا رسی صائب؟
که همچو خامه، مدارت به صفحه آرایی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بر دشواریها و تنهایی خلق آزاد در دنیایی که عشق و زیبایی بر آن غالب است، تأکید دارد. شاعر از عشق و تأثیرات آن بر زندگیاش صحبت میکند و به تناقضهای موجود در جستجوی زیبایی و آرامش اشاره دارد. همچنین به تمایل به تنهایی و روحیهٔ سرکش اشاره میکند و از قدرت عشق به عنوان نیرویی رهاییبخش یاد میکند. در نهایت، شاعر با بیپایانی رازهای عشق و زیبایی برخورد میکند و به زیباییهای دلپذیر و حیات عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: مصیبت برای انسانهای آزاد، به خاطر خودستایی و نشان دادن برتری است. اگر به زیبایی یک سرو آسیب برسد، آن هم به خاطر زیبا بودنش است.
هوش مصنوعی: از آن زمان که عشق مرا به سمت خود کشید، مانند گردبادی نمیتوانم در دشتها به آرامی بگردم.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در برابر چرخش و تغییرات زمان ایستادگی کند؟ هیچ کسی نمیتواند از آرزوها و خواستههای خود دست بکشد.
هوش مصنوعی: با اینکه حالتی از ترس و اضطراب در وجود من وجود دارد که بینهایت و فراتر از تصور است، اما هنوز در درون من آرزوی تنها بودن و دوری از دیگران احساس میشود.
هوش مصنوعی: دل آزرده و خسته از سختیهای زندگی، زیبایی و شادابی دنیای اطرافش را از شجاعت و آزادگی موجوداتی چون غزال صحرا دریافت میکند.
هوش مصنوعی: فقط با عشق است که میتوانیم حقیقت را ببینیم، و اگر این عشق نباشد، چشم ظاهر فقط مانع درک واقعیات است.
هوش مصنوعی: با وجود ناتوانی، نمیتوان به آسمان فرمان داد، چون در پس تو نیرویی وجود دارد که میتواند همه چیز را تحت کنترل درآورد.
هوش مصنوعی: پرنده وحشی به خاطر صعود به شاخه بلند، تلاش میکند و هر سر که آرزویی دارد، باید کوشش کند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه صبح قیامت فرارسیده و نشانههای آن آشکار شده، چشمان تو همچنان در حال نوشیدن شراب هستند و غرق در لذت و شادیاند.
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی تو باعث شده که حکم قتل بر عاشق صادر شود، اما در واقع، خودِ آن زیبایی میتواند مجوزی برای تماشا و محظوظ شدن باشد.
هوش مصنوعی: شما چطور میتوانید از کسی درخواست کنید که آن وعده را به شما بدهد؟ او مانند سیل خروشان است که نمیتوان آن را به راحتی کنترل کرد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو را نمیتوان بدون پوشش دید، چرا که مثل نمایشی است که تنها با پرده میتوان به تماشا نشست.
هوش مصنوعی: وقتی به قامت او نگاه میکنم، احساس میکنم که اگرچه درخت سرو در گلستان علم زیبا و رعنایی دارد، اما او خود مانند پرچمی خوابیده است.
هوش مصنوعی: به عمق راز سکوت که نمیتوانی دست پیدا کنی، زیرا همچون قلمی است که فقط برای زیباتر نوشتن و درست کردن صفحات به کار میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است
که از خدای بر او نعمتی و آلایی است
هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر
نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است
هر آن که رأی تو معلوم کرد و دیگر بار
[...]
مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است
چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است
حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو
سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است
جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد
[...]
نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
[...]
مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است
برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است
زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم
کنایت از ادب آموزی تقاضایی است
دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد
[...]
خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است
به فکر زینت باطن کسی نمی افتد
مدار مردم عالم به ظاهرآرایی است
مشو به سینه چاک از گزند عشق ایمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.