گنجور

 
جویای تبریزی

دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است

یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است

رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است

هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است

جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد

آسوده هر آنکس چو شرر گرم سراغ است

 
sunny dark_mode