خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است
به فکر زینت باطن کسی نمی افتد
مدار مردم عالم به ظاهرآرایی است
مشو به سینه چاک از گزند عشق ایمن
که سینه چاک زدن فتح باب رسوایی است
خوش است ناله که از روی درد برخیزد
وگرنه ناله بیدرد بادپیمایی است
چگونه دیده صائب حریف گریه شود؟
عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تضاد بین درد و زیبایی، و همچنین ظواهر و باطن میپردازد. او از زیباییهایی که ناشی از شکیبایی و تحمل درد است سخن میگوید و از بیتوجهی مردم به عمق وجود دیگران انتقاد میکند. شاعر هشدار میدهد که عشق میتواند به رسوایی منجر شود و از سوگند و نالهای که از روی درد برخاسته است، تقدیر میکند. او همچنین به این نکته اشاره دارد که چگونه ممکن است حتی یک شخص که بر روی احساساتش کنترل دارد، نتواند از گریه کردن جلوگیری کند. بهطور کلی، شعر به بررسی احساسات عمیق و واقعی در قیاس با ظواهر میپردازد.
هوش مصنوعی: من به درد و دردی که در زیر قضاوت و صبر نهفته است، خوشحالم. اما از داغی که نشانهی رسوایی است، ناراضیام.
هوش مصنوعی: کسی به زیبایی درونی افراد فکر نمیکند و همه به ظاهر آنها توجه دارند.
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که در برابر آسیبهای عشق، احساس امنیت کنی، چرا که ابراز عشق به شکل بیپرده، میتواند منجر به رسواییشود.
هوش مصنوعی: نالهای که از عمق درد و رنج برخیزد، زیبا و دلنشین است؛ اما اگر نالهای بدون احساس درد باشد، هیچ معنی و ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که چشمهای صائب به خاطر رقیبش اشک بریزد؟ کنترل سیل خروشان به دست خودسرش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است
که از خدای بر او نعمتی و آلایی است
هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر
نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است
هر آن که رأی تو معلوم کرد و دیگر بار
[...]
مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است
چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است
حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو
سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است
جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد
[...]
نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
[...]
مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است
برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است
زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم
کنایت از ادب آموزی تقاضایی است
دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد
[...]
بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است
اگر به سرو شکستی رسد ز رعنایی است
ازان زمان که مرا عشق برگرفت از خاک
چو گردباد مدارم به دشت پیمایی است
ز آسیای فلک آب را که می بندد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.