هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است
سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است
با زبان حال در رفتن ز خود گوید حباب
همدمان در بزم یکرنگی نفس بیگانه است
عاقل است آنکه که بر نادانی خود قائل است
هر که دانا می شمارد خویش را دیوانه است
در گلستانی که ریزد سرو من رنگ خرام
نکهت گل گرد راه جلوهٔ مستانه است
در ریاض دهر ناکامی گل دون فطرتی است
کامیابی در رکاب همت مردانه است
هر که دولتمندتر حرصش به دنیا بیشتر
پای تا سر گوهر شهوار آب و دانه است
در هوای شمع، آن رخسار از بس می تپد
مردمک در دیده ام جویا دل پروانه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مفاهیم عمیق زندگی، دانایی، عشق، و دنیاپرستی میپردازد. شاعر اشاره میکند که اگرچه گلشن وجود ندارد، اما غم و اندوه همیشه هست. او همچنین به نادانی و دیوانگی انسانها اشاره میکند و میگوید که فرد عاقل کسی است که به نادانی خود واقف است. در ادامه، شاعر تأکید میکند که کامیابی واقعی در تلاش و همت مردانه نهفته است و افرادی که به دنبال ثروت و دنیا هستند، همواره بیشتر از دیگران در دام حرص قرار دارند. در نهایت، عشق را با تصاویری از شمع و پروانه به تصویر میکشد و نشان میدهد که دلهای عاشق همواره در جستجوی یکدیگر هستند.
هوش مصنوعی: هر کجا که بهشت و زیبایی وجود ندارد، دل انسان پر از غم است. در چنین جایی، حتی درخت سرو و گل هم نمیتوانند جایی برای شادی و سرور فراهم کنند؛ زیرا آنها نمیتوانند جایگزین شیشه و جامی که مایهٔ خوشی و حیات است، شوند.
هوش مصنوعی: حبابی که در یک محفل مخلص و صمیمی حضور دارد، در حقیقت با زبان حالش میگوید که ارتباطش با دیگران ناپایدار و سطحی است. او به نوعی نشان میدهد که در این جمع، همدمان واقعی نیستند و وجودشان کمعمق و بیگانه است.
هوش مصنوعی: انسان عاقل کسی است که به نادانیهای خود اعتراف میکند، اما فردی که خود را دانا و دارای علم میداند، در واقع نادان است.
هوش مصنوعی: در باغی که درخت سروی در آن سر به آسمان کشیده، بوی خوش گلها در فضا پخش شده و زیبایی آن به گونهای است که جلوهای مسحورکننده به محفل میبخشد.
هوش مصنوعی: زندگی پر از چالشها و شکستهاست و گل خوشبختی در دل انسانهای دارای فطرت نیکو شکوفا میشود. دستیابی به موفقیت نیاز به تلاش و عزمی راسخ دارد.
هوش مصنوعی: هرچه کسی ثروتمندتر باشد، به دنیا و خواستههایش بیشتر طمع میورزد. او تمام وجودش پر از اشتیاق و تمایل به لذتها و نیازهای مادی است.
هوش مصنوعی: در فضای نور شمع، آن چهره به قدری میلرزد که مردمک چشمانم دنبال دل پروانه میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دین ماروی و جمال و طلعت شاهانه است
کفر ما آن زلف تار و ابروی ترکانه است
از جمال خد و خالش عقل ما دیوانه است
و از شراب عشق او هر دو جهان میخانه است
روح ما خود آن بتست و قلب ما بتخانه است
[...]
مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است
خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است
ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است
دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است
خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس
[...]
سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است
رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است
کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار
جغد را ارزانی آن گنجی که در ویرانه است
بر دَر و بامِ دلم ، غم بر سرِ هم ریخته است
[...]
بحث با جاهل ، نه کارِ مردمِ فرزانه است
هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است
از شجاعت نیست با نامرد گردیدن طرف
روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
از نگاه خیره چشمان پردگی گشته است حسن
[...]
چون نگرید شیشه از کمر عمری همصحبتان؟
چشم تا برهم زند، جان بر لب پیمانه است
جرات از اهل جنون خیزد، نه از ارباب عقل
می رمد صد عاقل از جایی که یک دیوانه است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.