نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را
کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را
تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟
گرد ره کی می نشیند دامن برچیده را؟
حلقه های دود آهم می شود قلاب دل
در نظر آرم چو آن مژگان برگردیده را
کی شوم روشن سواد زلف او از دیدنی
کس به یک خواندن نفهمد معنی پیچیده را
چشم خواب آلود او را سرمه بیهوشی فزود
خامشی افسانه باشد فتنهٔ خوابیده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عاشقانه و عذابهای ناشی از عشق میپردازد. او بیان میکند که دل شوریدهاش از آتش عشق نمیترسد و از خطرات آن هم نگران نیست. او به مشکلات وابستگیها و اتهاماتی که به عشقش مربوط میشود، اشاره میکند و به دنبال عزلت و دوری از این مسائل است. همچنین، شاعر از قلابی بودن غم ناشی از دودی که بر دلش مینشیند سخن میگوید و از زیباییهای محبوبش و تأثیر آن بر خود میگوید. در نهایت، او از وضعیت خوابآلود محبوبش و تاثیر آن بر افکارش صحبت میکند و میگوید که خاموشی و سکوت به نوعی فتنه و جذبه خوابیدهای تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: آتش عشق و شوریدگی برای دل آشفته، ترسی ندارد. چگونه میتواند از درخشش برق بترسد زمانی که امکان نابودیاش را به وجود آورده است؟
هوش مصنوعی: چطور می شود کسی که از چیزهای نامناسب دوری کرده، به خاطر رابطه های نادرست مورد اتهام قرار گیرد؟ کسی که عزلت و دوری از اجتماع را انتخاب کرده، چرا باید در مسیر زندگی به دام روابط پیچیده بیفتد؟
هوش مصنوعی: دودهایی که از آهم برمیخیزد، مانند حلقههایی میشوند که دل من را در بر میگیرند، و من در نگاه خودم آن را مثل مژگانی که بهطرز خاصی تاب میخورد، تصور میکنم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم در سایهی زلف او روشن شوم، در حالی که هیچکس با یک نگاه نمیتواند معنی این پیچیدگی را درک کند؟
هوش مصنوعی: چشم خواب آلود او به دلیل بیهوشی بیشتر، چشمانش مانند سرمه شده است و خاموشی و سکوت به مانند یک داستان افسانهای، فتنه و آشوبی که در خواب است را بیان میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر سر خود می کند ویران سرای دیده را
پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را
کی توانی ترک ما کردن که با هم الفتیست
طالع برگشته و مژگان برگردیده را
دستگاه ما کجا شایسته تاراج اوست
[...]
کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را
پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت
توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟
[...]
رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟
حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را
هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او
شانه داند معنی این مصرع پیچیده را
گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد، ولی
[...]
از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را
روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را
نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد
جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را
شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست
[...]
تا ز خاک مقدمت کردیم روشن دیده را
چشم ما حاجت ندارد سرمهٔ ساییده را
خود توانی با دل من آتش عشقت چه کرد
دیده باشی فی المثل گر موم آتش دیده را
تو بخواب ناز و من بیدار و دانند اهل دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.