به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد
به تمکین کوه را چون کوچک ابدالان کمر بندد
دل از ترک علایق کامیاب مدعا گردد
بلی این نخل چون برگش فرو ریزد ثمر بندد
فغان از موج خیز عشق کز دل تا سر مژگان
به طفل اشک صد جا ره ز خوناب جگر بندد
حلاوت تا به مغز استخوانش را فرو گیرد
کمر بر کام بخشی آنکه همچون نیشکر بندد
دلم از بسکه جویا سردمهری دیده از خوبان
سرشکم بر سر مژگان به آیین گهر بندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف تأثیرات عشق و احساسات پرداخت میکند. او به شوخی میگوید که برق عشق میتواند مثل پرندگان بر بال و پر بندد و قدرتی فوقالعاده دارد. دل انسان از ترک علایق به کامیابی میرسد و مانند نخل، زمانی که برگهایش میریزد، میتواند ثمر بدهد. فریاد عاشقانهای به گوش میرسد که آن عشق از دل تا مژگان ادامه دارد و اشکها به مانند خوناب جگر بر میریزد. عشق حلاوتی عمیق دارد که تا مغز استخوان نفوذ میکند و روح را تسخیر میکند. در نهایت، شاعر از سردی و بیمحبتی خوبان شکایت میکند و اشکهایش را به چشمها و مژگانش بند میزند، گویی که در پی جواهراتی از عشق و محبت است.
هوش مصنوعی: با شوخی و لطافت، برق را به گونهای میآورد که بال و پر جان آدمی تپنده شود و کوهها را نیز به نرمی و اطاعت متوجه خود میسازد، گویی که مانند کسی که نزدیک به کوچکترین موجودات است، به آرامی آنها را در آغوش میگیرد.
هوش مصنوعی: دل انسان وقتی از وابستگیها رها شود و به موفقیت و خواستههای واقعیاش دست یابد، مانند نخل است که وقتی برگهایش ریخته میشود، میتواند میوه دهد. این نشاندهنده این است که گاهی رهایی از چیزهایی که ما را محدود کرده، باعث میشود که واقعاً به دستاوردها و موفقیتهای بزرگ دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: ای کاش از شدت عشق و احساسی که دارم، بتوانم اشکهایم را کنترل کنم. این عشق همچون موجی خروشان است که از دل تا سر مژههایم جاری میشود و در هر نقطه، مانند کودکانی که از جراحات دل زخم خوردهاند، درد و رنج تو را یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: آنکه طعم شیرینی را به طور عمیق و حقیقی احساس کند، مانند نیشکری است که به کمی و بینظیر بودن شهرت دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سردی محبت، بسیار ناراحت و غمگین است. اشکهایم چون مروارید بر مژگانم مینشینند و این احساس غم را بیشتر نشان میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد
بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد
بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد
به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان
[...]
نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد
طمع باید برید از جان شیرین چون من آن کس را
که بیهوده دل اندر عشق آن شیرین پسر بندد
گهی از مشک زلف او حمایل در گل آویزد
[...]
بسا پیر مناجاتی که بیمرکب فرو ماند
بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد
چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد
اگر حسن گلوسوز شکر این چاشنی دارد
به حرف تلخ منقار مرا بر یکدیگر بندد
زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟
[...]
دل از ادنی کند آن کس که بر اعلی نظر بندد
شکوفه برگ افشاند که تا بادام تر بندد
ترا رفعت اگر باید ره افتادگی بسپر
ز بالا قطره میبندد که در پائین گهر بندد
نسوزد تا دل از عشقی به سر شوری نمیافتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.