آرام در مقام رضای خدا گرفت
دست کسی که دامن آل عبا گرفت
باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات
مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت
ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم
از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت
در پرده شمیم گل از شرم شد نهان
رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت
خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت
کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت
داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی
آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت
جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید
کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به رضایت خداوند اشاره دارد و در توصیف محبت و صفای دلهای پاک سخن میگوید. او از خطر سرمای بیوفایی میهراسد و به زیباییهای طبیعت و احساسات عاشقانه میپردازد. در این میان، داغ دل و تلخیهای زندگی را نیز به تصویر میکشد و از تأثیرات منفی و نومیدی ناشی از آنها سخن میگوید. شاعر به زیبایی و زشتیهای عشق و زندگی پرداخته و در نهایت به جستجوی آرامش و امید میرسد.
هوش مصنوعی: آرامش و سکون به کسی دست میدهد که در تلاش برای جلب رضایت خدا، به دامن اهل بیت و شخصیتهای بزرگ نزدیک شود.
هوش مصنوعی: هر نفس او مانند سپیدهدمی است که مایه حیات میشود و عشق او در دل هر کسی که از صدق و پاکی برخوردار است، جای میگیرد.
هوش مصنوعی: میترسم که به خاطر بیوفایی و سردی آن کس، دل من همچون شیشهای شکننده و آسیبپذیر شود.
هوش مصنوعی: در فضا عطر گل به دلیل شرم و خجالت پنهان شده است و رنگت مانند کسی است که تحت تأثیر شراب قرار دارد، که به تدریج جلوهی زیبای تو را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: خون کدام بلبل بیتاب بر روی خاک ریخته شده که از گلهای بهاری، زر و طلا به عنوان بهایی برای خونش دریافت کرده است؟
هوش مصنوعی: امشب به خاطر درد و سوز دل، آینهای که زنگ زده و نشانههای زیبایی را نشان میدهد، خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: ای جویا! کسی که از دل بیادعا و بیخواهش، کام خود را به دست آورده، از تلخی و نومیدی رهایی یافته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انوار وجه توست که ارض و سما گرفت
کلِ وجودْ جودِ وجودِ شما گرفت
در نور مهر ذرهٔ سرگشته محو شد
لاهوتیئی ز های و هویات هوا گرفت
بلبل خروش دارد و پروانه سوز دل
[...]
دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت
مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت
با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح
هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت
بر باد رفت حاصل عمر عزیز من
[...]
از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت
در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت
در خواب عاشق آمدی و پای نازکت
چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت
بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل
[...]
دامان ناز برزد وتیغ جفا گرفت
سرمست در رسید و گریبان ما گرفت
گردید تیر غمزه مستش به خون من
هر چند دست او به شفاعت حنا گرفت
شب گفتم آنقدر سخن از بیخودی به یار
[...]
آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
چون برق عشق بود که در آشنا گرفت
ای بس که در فراق تو از بخت واژگون
نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت
هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.